سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۶۳

گفتم بنالم از تو به یاران و دوستان

باشد که دست ظلم بداری ز بی‌گناه

بازم حفاظ دامن همت گرفت و گفت

زنهار تا از او به جزا و ناوری پناه