سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۳۸

گفت حکیمی که مفرح بود

آب و می و لحن و خوش و بوستان

هست ولیکن نبود نزد عقل

هیچ مفرح چو رخ دوستان