محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۵۹

برای خاطر غیرم به صد جفا کشتی

ببین برای که ای بی‌وفا کرا کشتی

بر آن دمی که دمیدی نهان بر آتش غیر

چراغ انجمن افروز عشق ما کشتی

رقیب دامن پاکت گرفت و پاک نسوخت

دریغ و درد که زود آتش حیا کشتی

چو من هلاک شوم از طبیب شهر بپرس

که مرگ کشت مرا یا تو بی‌وفا کشتی

کسی ندیده که یک تن دو جا شود کشته

مرا تو آفت جان صد هزار جا کشتی

سرم ز کنگر غیرت بر اهل درد نما

مرا چو بر در دروازه بلا کشتی

حریف درد تو شد محتشم به صد امید

تو بی‌مروتش از حسرت دوا کشتی