نکتهای دلکَش بگویم خالِ آن مَهرو ببین
عقل و جان را بستهٔ زنجیرِ آن گیسو ببین
عیبِ دل کردم که وحشیوضع و هرجایی مباش
گفت چشمِ شیرگیر و غنجِ آن آهو ببین
حلقهٔ زلفش تماشاخانهٔ باد صباست
جانِ صد صاحبدل آن جا بستهٔ یک مو ببین
عابدانِ آفتاب از دلبرِ ما غافلاند
ای ملامتگو خدا را رو مبین آن رو ببین
زلفِ دلدزدش صبا را بند بر گردن نهاد
با هوادارانِ ره رو حیلهٔ هندو ببین
اینکه من در جستوجوی او ز خود فارغ شدم
کس ندیدهست و نبیند مثلش از هر سو ببین
حافظ ار در گوشهٔ محراب مینالد رواست
ای نصیحتگو خدا را آن خمِ ابرو ببین
از مرادِ شاه منصور ای فلک سر برمتاب
تیزیِ شمشیر بنگر قوّتِ بازو ببین