زادوش، عطارد، آن که نخوانیش جز دبیر
یک نام او عطارد و یک نام اوست تیر
عاجز شود ز اشک دو چشم و غریو من
ابر بهارگاهی و بُختور در مَطیر
گیتی چو گاو نیک دهد شیر مر ترا
خود باز بشکند به کرانه، خُنورِ شیر