رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۸

هر باد، که از سوی بخارا به من آید

با بوی گل و مشک و نسیم سمن آید

بر هر زن و هر مرد، کجا بروزد آن باد

گویی: مگر آن باد همی از ختن آید

نی نی، ز ختن باد چنو خوش نوزد هیچ

کان باد همی از بر معشوق من آید

هر شب نگرانم به یمن تا تو برآیی

زیرا که سهیلی و سهیل از یمن آید

کوشم که: بپوشم، صنما، نام تو از خلق

تا نام تو کم در دهن انجمن آید

با هر که سخن گویم، اگر خواهم وگر نی

اول سخنم نام تو اندر دهن آید