عبید زاکانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴

گفتم عقلم گفت که حیران منست

گفتم جانم گفت که قربان منست

گفتم که دلم گفت که آن دیوانه

در سلسلهٔ زلف پریشان منست