شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۸

بی روی تو، خونابه فشاند چشمم

کاری به جز از گریه، نداند چشمم

می‌ترسم از آنکه حسرت دیدارت

در دیده بماند و نماند چشمم