محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۹

ای قدت همچو نیشکر نازک

تنت از پای تا به سر نازک

همچو عضو تو سرو قد زیبا

همه جای تو سیم بر، نازک

از زمین ارم به آب حیات

ندهد چون قدت شجر نازک

بی خبر زد کرشمه‌ات رگ جان

بودش از بس که نیشتر نازک

هست از روی نازک اندامان

کف پای تو بیشتر نازک

بسته خوش طاقهای ابرویت

دست قدرت به یکدگر نازک

جان مجنون گداختی لیلی

گر بدی خویش آن قدر نازک

دارد آزار بس که افتاده

کوه سیمش گران کمر نازک

محتشم نیست در بنی آدم

خوی چون خوی آن پسر نازک