محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۶

ای هنوزت مژه از صف شکنی بر سر ناز

گوشهٔ چشم تو دنباله کش لشگر ناز

ما به جان ناز کشیم از تو اگر هم روزی

خط اجازت ده حسنت شود ازکشور ناز

نام جلاد بران غمزه منه کاندر قتل

کار جلاد نباشد زدن خنجر ناز

دیده هرچند که گستاخ بود چون بیند

تکیهٔ نخل گران بار تو بر بستر ناز

بردرت منتظرند اهل هوس وای اگر

در رغبت بگشائی و ببندی در ناز

سر آن نرگس پرحوصله گردم که ز من

صد نگه بیند و یک ره نگرد از سر ناز

محتشم را شود آن روز سیه دفتر عمر

که بشوئی تو ز بسیاری خط دفتر ناز