دی به شیرینعشوه هر دم سوی من دیدن چه بود
وز پی آن زهر از ابرو چکانیدن چه بود
گر نبودی بر سر آتش ز اعراض نهان
همچو موی خویشتن بر خویش پیچیدن چه بود
گر بَدی از من نمیگفتند خاصان پیشِ تو
تیز تیز اندر حکایت سوی من ...یدن چه بود
ور نبودی بر سر آزار من در انجمن
حرفِ جُرمم یکسر از بدخواه پرسیدن چه بود
گر به دل با من نبودی بذر طعنم غیر را
منع کردن وز قفا چشمک رسانیدن چه بود
بزمِ خاصی گر نهان از من نمیآراستی
بی محل اسباب عیش از بزم برچیدن چه بود
گر نبودت در کمان تیرِ غضب مخصوص من
چین بر ابرو در رخِ اغیار خندیدن چه بود
دی به بزم از غیر آن احوال پرسیدن نداشت
من چو واقف گشتم آن خاموش گردیدن چه بود
محتشم را گر نمیدانستی از نامحرمان
پیش غیر از وی جمال راز پوشیدن چه بود