محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۱

بی‌وفا یارا وفا و یاریت معلوم شد

داشتی دست از دلم دلداریت معلوم شد

شد رقیبم خصم و گفتنی جانبت دارم نگاه

آخرم کشتی و جانب داریت معلوم شد

۳

بر دلم پر جوری از کین نهان کردی ولی

آن چه پنهان بود از پر کاریت معلوم شد

گفتمت مستی ز جام حسن و خونم ریختی

آری آری زین عمل هشیاریت معلوم شد

در قمار عشق خود را می‌نمودی خوش حریف

خوش حریفی از حریف آزاریت معلوم شد

۶

دوش می‌کردی دلا دعوی بیزاری یار

امشب ای معنی ز آه و زاریت معلوم شد

این که می‌گفتی پشیمانم ز قتل محتشم

از تاسف خوردن ناچاریت معلوم شد