عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۵

نه از تو به من رسید بویی

نه وصل توام نمود رویی

اندیشهٔ هجر دردناکت

آویخته جان من به مویی

سودای تو در دلم فکنده

هر لحظه به تازه جست و جویی

با آنکه ز گلشن وصالت

دانم نرسد به بنده بویی

لیکن شده‌ام به آرزو شاد

مزار تو، کم ز آرزویی

سودای محال در دماغم

افگنده به هرزه های و هویی

داده سر خویش را عراقی

زیر خم زلف تو چو گویی