اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۰

ما تا جمال آن رخ گلرنگ دیده‌ایم

همچون دهان او دل خود تنگ دیده‌ایم

بیرون شد اختیار دل و دین ز چنگ ما

تا ساغر شراب و دف و چنگ دیده‌ایم

آن دل، که دلبران جهانش نیافتند

زان زلفهای تافته آونگ دیده‌ایم

چنگ حسود ما چه گریبان که پاره کرد

زین دامن مراد که در چنگ دیده‌ایم

فرسنگ را شمار جدا کن ز راه ما

زیرا که راه او نه به فرسنگ دیده‌ایم

راهی که نیست بر در او، سهو یافته

پایی که نیست بر پی او، لنگ دیده‌ایم

از قول اوحدی منگر، کین ترانها

یکسر درین نوای خوش آهنگ دیده‌ایم