کای کاینات رابه وجود تو افتخار
وی پیش از آفرینش و کم ز آفریدگار
ای صاحب ملک دل و صدر ملک نشان
دستور بحر دست و خداوند کان یسار
امر تو همچو میل فلک باعث مسیر
نهی تو همچو طبع زمین موجب قرار
از همت تو یافته افلاک طول و عرض
وز مدت تو یافته ایام پود و تار
از سیر کلک تو همه آفاق در سکون
وز سد حزم تو همه آفاق در حصار
یکچند بیشبانی حزم تو بودهاند
گرگ ستم سمین، برهٔ عافیت نزار
پهلوی ملک بستر عدل آنگهی بسود
کاقبال کرد بالش عالیت آشکار
جایی رسیده پاس تو کز بهر خواب امن
بگرفت فتنه را هوس کوک و کو کنار
از خواب امن و مستی جود تو در وجود
کس نیست جز که بخت تو بیدار و هوشیار
عدل تو سایهایست که خورشید را ز عجز
امکان پیسه کردن آن نیست در شمار
تا حشر منکسف نشود آفتاب اگر
آید به زیر سایهٔ عدلت به زینهار
رای تو بر محیط فلک شعلهای کشید
در سقف او هنوز سفر میکند شرار
حلم تو بر بسیط زمین سایهای فکند
طبع اندرو هنوز دفین مینهد وقار
قهر تو گر طلایه به دریا کشد شود
در در صمیم حلق صدف دانهٔ انار
ور یک نسیم حلق تو بر بیشه بگذرد
از کام شیر نافه برد آهوی تتار
جائی که از حقیقت باران سخن رود
تقلیدیان مختصر از روی اختصار
گویند ابر آب ز دریا برآورد
وانگه به دست باد کند بر جهان نثار
این خود فسانهایست همینست و بیش نه
کز خجلت کف تو عرق میکند بحار
بیآبروی دست تو هرکس که آب یافت
از دست چرخ بود چنان کاتش از خیار
ای آفتاب عاطفت ای آسمان محل
وی هم ز آفتاب و هم از آسمانت عار
از گفتهای بنده سه بیت از قصیدهای
کانجا نه معتبر بود اینجا نه مستعار
آوردهام به صورت تضمین در این مدیح
نز بهر آنکه بر سخنم نیست اقتدار
لیکن چو سنتی است قدیمی روا بود
احیای سنت شعرای بزرگوار
ای فکرت تو مشکل امروز دیده دی
وی همت تو حاصل امسال داده پار
قادر به حکم بر همهکس آسمان صفت
فایض به جود بر همه خلق آفتابوار
در ابر اگر ز دست تو یک خاصیت نهند
دست تهی برون ندمد هرگز از چنار
تا از مدار چرخ و مسیر ستارگان
چون چرخ پر ستاره کند باغ را بهار
بادا فرود قدر تو اجرام را مسیر
واندر وفای عهد تو افلاک را مدار
دست وزارت تو زبردست آسمان
وین بارگه و مرتبه تا حشر پایدار
بر گوشمال خصم تو مولع سپهر و بس
در گوش او نعل سمند تو گوشوار
بر جویبار عمر تو نشو نهال عز
تا باغ چرخ را ز مجره است جویبار