انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۷ - در مدح امیرالامرا عزالدین طغرل تگین

ایام زیر رایت رای امیر باد

ایام او همیشه چو رایش منیر باد

روزش به فرخی همه نوروز باد و عید

ماهش ز خرمی همه نیسان و تیر باد

میزان آسمان را عدلش عدیل گشت

سلطان اختران را رایش نظیر باد

در بارگاه حضرتش از احترام و جاه

مریخ قهرمان و عطارد دبیر باد

آنرا که دست حادثه از پای بفکند

دست عنایت و کرمش دستگیر باد

وانرا که راه در شب ادبار گم شود

خورشید رای او به هدایت مشیر باد

بهر نظام عالم سفلی به سوی او

هر ساعتی ز عالم علوی سفیر باد

آنجا که از بلندی قدرش سخن رود

چرخ بلند با همه رفعت قصیر باد

وانجا که از احاطت علمش مثل زنند

بحر محیط با همه وسعت غدیر باد

ای دولت جوان تو فرماندهٔ جهان

گردون پیر پیش تو فرمان‌پذیر باد

آنجا که ظل دامن بخت جوان تست

از جان جیب پیرهن چرخ پیر باد

گردون ز رفعت تو به پایه بلند گشت

در پای همت تو به عبره عسیر باد

جود تو فتح بابست در خشکسال آز

زان فتح باب دست تو ابر مطیر باد

حلم ترا چو مرکز ارکان قرار داد

حکم ترا چو انجم گردون مسیر باد

گرم و ترست وعدهٔ وصلت چو روح و می

امید من به منزلت شهد و شیر باد

سردست و خشک طبع سنانت چو طبع مرگ

در طبع بدسگالت ازو زمهریر باد

با دیو دولت تو به دیوان ملک در

کلک ترا مزاج شهاب اثیر باد

وان رازها که در سر افلاک و انجمست

از نحس و سعد رای ترا در ضمیر باد

آن خاصیت که از پی نشر خلایقست

تا نفخ صور کلک ترا در صریر باد

تا زیرکان ز زیر به ناله مثل زنند

دایم ز چرخ نالهٔ خصمت چو زیر باد

از رشک اشک حاسد تو چون بقم شدست

از رنج روی دشمن تو چون زریر باد

از جنبش سپهر یکی باد بی‌قرار

وز نفرت زمانه یکی با نفیر باد

تیر تو بر نشانهٔ اقبال و کار تو

دایم به راستی و روانی چو تیر باد

وز یاد کرد تیر و کمان تو جان خصم

دایم چو در کمان فلک جرم تیر باد