انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۸

یک دم به مراعات دلم گرم نداری

یک ذره مرا حرمت و آزرم نداری

من دوست ندارم که ترا دوست ندارم

تو شرم نداری که ز من شرم نداری

این مرکب بیداد تو توسن چو دل تست

وانرا چو بر خویش چرا نرم نداری

در دفتر تندی و درشتی که همانا

یک سوره برآید که تو آن برم نداری