انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰

درد دل هر زمان فزون دارم

چه کنم بی‌وفاست دلدارم

همه با من جفا کند لیکن

به جفا هیچ ازو نیآزارم

۳

بار اندوه و رنج محنت او

بکشم زآن که دوستش دارم

یاد وصلش کنم معاذالله

کی بود این محل و مقدارم؟

تا توانم حدیث هجرش کرد

می‌رود صد هزار بیکارم

۶

گفته بودم کزو کنم درخواست

تا نماید ز دور دیدارم

این قدر التماس خود چه بود؟

سال‌ها شد که تا در آن کارم

باورم می‌کنی به نعمت شاه

کین قدر نیز هم نمی‌یارم