خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۶۴

تا بشنودم کاهوی شیرافکن من

ماتم زده شد چون دل بی‌مسکن من

حقا و به جان او که جان در تن من

بنشست به ماتم دل روشن من