خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱۹

اکنون که شب آمدبرود جانانم

گر خورشید است عادتش می‌دانم

دل چنگ همی زند به هر دم در من

کو را بگذاری تو برآید جانم