ز دست ماهروی نازنینی
مسلمانان نه دل دارم نه دینی
کشد نقاش اگر نقش نگارم
شود رشک نگارستان چینی
جهانی عنبرافشان است گویا
نسیمی می وزد از سرزمینی
مرا حاجت به صهبا نیست مستم
ز دست گلعذار مه جبینی
به از جنات خلد وحور عین است
صفای باغ و یار نازنینی
ز کویت رخت بستم لیک دارم
به صد حسرت نگاه واپسینی
تویی آن ماه زیبای درخشان
که مهر از خرمنت شد خوشه چینی
بدستم ار فتد دامانش اشرق
فشانم بر دو عالم آستینی