رخ نموده از برقع نازنین قصب پوشی
جان و دل به یغما برد رهزن دل و هوشی
شوخ چشم سرمستی جام باده در دستی
چشم مست خونخوارش خون عاشقان نوشی
سرو قد رعنائی ماهروی زیبائی
مهر عالم آرائی صبحدم بناگوشی
زلف و کاکلش مشکین طره عنبرافشانی
لعل نوشخند او طرفه چشمهٔ نوشی
چشم مست او رهزن غمزه اش شکارافکن
اوستاد صیادی دام زلف بر دوشی
لوح سینه سیمینی خدو چهره رنگینی
شوخ چشم سرمستی دلبر قدح نوشی
رخ چو مهر رخشانی رنگ ماه تابانی
هاله سان من از شوقش باز کرده آغوشی
ساقی ازل جامی داده چون تو را اشراق
زان شراب خواهی بود تا ابد تو مدهوشی