آنکه دهد به عاشقان گریهٔ های های را
داده بلعل گلرخان خندهٔ دلگشای را
گردش چشم یار بین فتنه روزگار بین
چون که به عشوه آورد نرگس سرمه سای را
آینه ایست جام می چهره نمای عالمی
در کف میکشان نگر جام جهان نمای را
نالهٔ دل از این جرس میشنوی ز کاروان
ورنه کجاست این اثر زمزمه درای را
در چمن سخن بسی مرغ سخن سرا بود
چون تو ندیده ام دگر بلبل خوشنوای را