صاحبدلان بگوئید آن شوخ دلربا را
کز حال دل بپرسد عشاق بی نوا را
ز آئینه رخ دوست نور ازل هویداست
ز این جلوه میتوان دید دیدار آشنا را
روشندلان عشقیم کائینهٔ دل ما
از رشک میگدازد جام جهان نما
روز سیاه ما را امید روشنی نیست
تا دیده ام سیه مست آنچشم سرمه سا را
شد غنچهٔ دل من چون شاخ گل شکفته
چون باز دیدم از دور آن روی دلگشا را
آنکس که دیده باشد بی پرده روی لیلی
کی میکند ملامت مجنون مبتلا را
با نغمه های دلکش اشراق نغمه سنج است
آری ز عشق گلشن بلبل کشد نوا را