رونقی بخارایی » اشعار پراکنده » شمارهٔ ۱

جانی است تیغ شاه، که دید این همه شگفت؟

جانی کزو بود تن و جان همه خراب

لرزان به‌جای گوهر در جرم او پدید

جان‌های دشمنانش چو ذره در آفتاب