ابوالمؤید بلخی » اشعار پراکنده » شمارهٔ ۲ - ابیاتی از یک قصیده

انگشت را ز خون دل من زند خضاب

کفی کزو بلای تن و جان هر کس است

عناب و سیم اگر نبودمان روا بود

عناب بر سبیکهٔ سیمین او بس است