ابوالعلاء شوشتری » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۳

خَلَق شود ز نشست دراز حلت مرد

که گنده گردد چون دیر ماند آب غدیر ...

همی گرست و همی نرگسانش لاله گداخت

به زیر لالهٔ بگداخته نهفته زریر ...

شبی چگونه؛ شبی آفریده از پولاد

...یر ...

به رنگ کفر و درازی امید و هول نیاز

نسیم مرگ و دم زمهریر و تف سعیر