خَلَق شود ز نشست دراز حلت مرد
که گنده گردد چون دیر ماند آب غدیر ...
همی گرست و همی نرگسانش لاله گداخت
به زیر لالهٔ بگداخته نهفته زریر ...
شبی چگونه؛ شبی آفریده از پولاد
...یر ...
به رنگ کفر و درازی امید و هول نیاز
نسیم مرگ و دم زمهریر و تف سعیر