خنک این آفتاب و زهره و ماه
که نباشند جاودانه تباه
همه بر یک نهاد خویش دوند
که نگردند هرگز از یک راه
راست گویی ستارگان ملکند
چشمهی آفتاب شاهنشاه
نه بخوانید نائحه مشغول
یا به تدبیر کین و حرب و سپاه
دوستانند پیش رویاروی
یک به دیگر همی کنند نگاه
....
بر فلک بر دو شخص پیشهورند
این یکی درزی و آن دگر جولاه
این ندوزد مگر کلاه ملوک
و آن نبافد مگر پلاس سیاه
....
عذر با همت تو بتوان خواست
پیش تو خامش و زبان کوتاه
همت شیر از آن بلندتر است
که دلآزار باشد از روباه