غنی کشمیری » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

معذورم ار ز خانه نباشد خبر مرا

آمد چو اشک پیش بطفلی سفر مرا

کس وقت نزع بر سرم از بی کسی نبود

شرمنده ام ز عمر که آمد بسر مرا

آزرده ام ز دیدن مردم عجب مدار

گر اوفتاد مردم چشم از نظر مرا