معذورم ار ز خانه نباشد خبر مرا
آمد چو اشک پیش بطفلی سفر مرا
کس وقت نزع بر سرم از بی کسی نبود
شرمنده ام ز عمر که آمد بسر مرا
آزرده ام ز دیدن مردم عجب مدار
گر اوفتاد مردم چشم از نظر مرا