غنی کشمیری » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

سفر چگونه کنی از دیار خاطرها

که دامن تو بگیرد غبار خاطرها

ز بزم می برو ای محتسب که دستارت

چو پنبهٔ سر میناست بار خاطرها

چو میل سرمه بر آمد ز چشم جانان گفت

که سیر میکده شوید غبار خاطرها