خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶

من در طلب یارم ز اغیار نیندیشم

پایم به سر گنج است از مار نیندیشم

صبرم به عیار او هیچ است و دو جو کمتر

من هم جو زرینم کز نار نیندیشم

جوجو شدم از عشقش او جو به جو این داند

او را به جوی زین غم غم‌خوار نیندیشم

گر زان رخ گندم‌گون اندک نظری یابم

زین جان که جوی ارزد بسیار نیندیشم

خاکی دل من خون شد ور خون من اندیشد

اندیشم از آزارش ز آزار نیندیشم

گر هیچ رسد بر دل دندان سگ کویش

تشریف سر دندان هر بار نیندیشم

ور جان ز بن دندان در عرض لبش آرم

هم پیش‌کشی دانم بازار نیندیشم

گر کار من از عشقش با شحنه و دار افتد

از شحنه نترسم من وز دار نیندیشم

گر با سر تیغ افتد کار سر خاقانی

بر تیغ سر اندازم وز کار نیندیشم