صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۱۱۴- سوره النّاس » ۳- « در بیان تاریخ ابتدای نظم تفسیر و انتهای آن »

چون هزار و سیصد از هجرت گذشت

در ششم سال ابتداء این نامه گشت

در هزار و سیصد و هشت این چنین

گشت ختم از عون ربّ العالمین

این است از حق نعمتی بر خاص و عام

گر بفهمند اهل ایمان بالتمام

اوفتد ابلیس در اندوه و سوز

کز چه شد معلوم قرآن را رموز

تا به امروز این چنین روشن بیان

شرح قرآن را نیامد در جهان

کآن به فهم مردمان باشد قریب

خاص و عام از وی برد هر کس نصیب

پس جنود فتنه را دیو عناد

جمع سازد بدهد ایشان را به یاد

کاین زمان افسانه ها را نو کنید

راه خلقان را به طرح نو زنید

از لباس آدمی باید برون

اندر آیید از پی حیلت کنون

پس درآید دیو از شکل بشر

تا به هم جنسی زند راه از حشر

زآنکه جنسیّت به غایت جاذب است

در اثر همجنس قولش غالب است

آنچنان که یافت چون قرآن نزول

ره زدیم از خلق مکه در قبول

خود برون از شکل آدم آمدیم

راهشان از راه همجنسی زدیم

تا چه گفتن آن ولید و بولهب

همچنین ابلیس رویان عرب

هست در تفسیر شرحش مو به مو

آنچه کردند آن خسیسان گفتگو

باز هم در بر کند دیو آن لباس

می نماید خویش را بر شکل ناس

بر چسان تا افکند طرح کلام

نفی تفسیر صفی را بر انام

تا تو شیطان را شناسی زین نشان

هرچه گوید زن تو مشتی بر دهان

وآنکه او بوجهل و شیطان نسبت است

رهزن خلق از طریق طاعت است

این قدر کافی است از بهر شناس

مابقی را کن به فهم خود قیاس

بر پناه از شرّ خنّاس عدو

بر اله الناس گاه جستجو

چو افکند وسواس دیو اندر صدور

بر پناه از وی به خلاّق الأمور

اندر این نظم مبارک از کلام

یافت اسرار معانی انتظام

بحر گوهر گشت تفسیر صفی

از رموز نغز بکر مختفی

گر کند کس نفی این نظم و کتاب

هیچ او را نیست حاجت بر جواب

زآنکه کرده نفی عقل و علم خویش

تو چه گویی آنچه او خود گفته بیش

وا هِل او را در چنان جهل و حسد

تا سزای جهل او از حق رسد

بر تو ای پروردگار مهر و ماه

خود صفی جوید ز هر جهلی پناه

تو پناه هر پناه آرنده ای

ده پناه، آرد پناه ار بنده ای

اول و آخر پناه ما تویی

جرم بخش و مالک و مولی تویی