بسم االله الرحمن الرحیم
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلنّٰاسِ (۱) مَلِکِ اَلنّٰاسِ (۲) إِلٰهِ اَلنّٰاسِ (۳) مِنْ شَرِّ اَلْوَسْوٰاسِ اَلْخَنّٰاسِ (۴) اَلَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ اَلنّٰاسِ (۵) مِنَ اَلْجِنَّةِ وَ اَلنّٰاسِ (۶)
بنام خداوند بخشاینده مهربان
بگو ای محمد پناه میبرم بپروردگار آدمیان (۱) پادشاه آدمیان (۲) خدای آدمیان (۳) از بدی دیو و وسوسه کننده خناس (۴) آنکه وسوسه میکند وسوسه میکند در سینههای مردمان (۵) از جن و آدمیان (۶)
گو که می گیرم پناه از هر زیان
باز بر پروردگار مردمان
کز مقام نطفه تا عقل تمام
شد مربّی در هر آن نقل و مقام
هیچ داری یاد، که از شهر عدم
در وجود آورد چونت دم به دم
در میان آب و خون بیجان بُدی
داد جانت پس چنین و آدم شدی
اندر آن زندان و ظلمت خانه او
بُد مربّی مر تو را بی گفتگو
بین در آنجا غیر او را بوده راه
داردت از ناملایم تا نگاه
از رحم پس آمدی اندر جهان
طفل بودی پس شدی مردی جوان
بُد مربّی حق تو را در هر نفس
بر به رب خود پناه از غیر پس
پادشاه مالک و مولای تو
اوست در پنهان و در پیدای تو
وآنکه باشد بر خلایق پادشاه
کو بر اپرستندگان جز وی اِله
مردمان را او بود پروردگار
همچنین در هر دو عالم شهریار
مالک الملک است و هم مالک به ذات
خلق را در هستی و موت و حیات
آن کز او باشد وجود و بود خلق
بر حق است ار باشد او معبود خلق
گو برم بر وی پناه اندر زمن
از شرور دیو نفس راهزن
آنکه وسواس افکند در سینه ها
ز آدمی زاد و پری از کینه ها
پس به رب و مالک خلق و اِله
از پری و آدمی می جو پناه
من به او گیرم پناه از صدق و راست
کاول و آخر پناه ما خداست
صدق اللّٰه العلیّ العظیم و صدّق رسوله الکریم و صدّق علی بن ابی طالب امیر المؤمنین و نحن علی ذلک من الشّاهدین و الشّاکرین و الحمد للّه ربّ العالمین