صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۸۱- سوره التّکویر » ۱- آیات ۱ تا ۱۴

بسم االله الرحمن الرحیم

إِذَا اَلشَّمْسُ کُوِّرَتْ (۱) وَ إِذَا اَلنُّجُومُ اِنْکَدَرَتْ (۲) وَ إِذَا اَلْجِبٰالُ سُیِّرَتْ (۳) وَ إِذَا اَلْعِشٰارُ عُطِّلَتْ (۴) وَ إِذَا اَلْوُحُوشُ حُشِرَتْ (۵) وَ إِذَا اَلْبِحٰارُ سُجِّرَتْ (۶) وَ إِذَا اَلنُّفُوسُ زُوِّجَتْ (۷) وَ إِذَا اَلْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ (۸) بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ (۹) وَ إِذَا اَلصُّحُفُ نُشِرَتْ (۱۰) وَ إِذَا اَلسَّمٰاءُ کُشِطَتْ (۱۱) وَ إِذَا اَلْجَحِیمُ سُعِّرَتْ (۱۲) وَ إِذَا اَلْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ (۱۳) عَلِمَتْ نَفْسٌ مٰا أَحْضَرَتْ (۱۴)

بنام خداوند بخشاینده مهربان

آن‌گاه که آفتاب در هم پیچیده شود (۱) و آن‌گاه که ستاره‌ها فرو ریزند (۲) و آن‌گاه که کوه‌ها روان شوند (۳) و آن‌گاه که شتران آبستن بار نهند (۴) و آن‌گاه که وحوش حشر کرده شوند (۵) و آن‌گاه که دریاها پر کرده شوند (۶) و آن‌گاه که نفسها جفت کرده شوند (۷) و آن‌گاه دختران در گور کرده پرسیده شوند (۸) که بچه گناه کشته شدند (۹) و آن‌گاه که نامه‌ها گشوده شوند (۱۰) و آن‌گاه که آسمان کنده شود (۱۱) و آن‌گاه که دوزخ افروخته شود (۱۲) و آن‌گاه که بهشت نزدیک کرده شود (۱۳) داند هر نفسی آنچه را حاضر ساخته (۱۴)

چون شود پیچیده در هم آفتاب

تیره گردد عالم پر انقلاب

تیره گردند و سیاه استارگان

کوه ها گردد ز جای خود روان

ناقه های حمل می برداشته

می شوند آنگه فرو بگذاشته

یا معطل گردد از بارش دگر

ابرها کآب است باشد بر مطر

جمع کرده جمله یکجا می شوند

مر وحوشی که پراکنده بوند

بحرها آنگاه گردد جمله پر

اندر آن نی آب می ماند نه دُر

نفسها را آن زمان سازند جفت

با عملهایی که بودش در نهفت

یا برانگیزند با امثال او

نفس ها را گر بود بد، ور نکو

می شود پرسیده آن دم در حضور

دختران را که شد زنده به گور

بر کدامین جرم کو کشته شده

وآنکه او را کشته مسئول آمده

که تو این موءوده را بر بیگناه

زنده اندر گور کردی از چه راه

من پناه از هر بدی جویم به رب

خاصه زآن کآید حق از وی در غضب

وآن بود دور از خصال آدمی

خصلت دیو و دد است آن خود همی

« مناجات »

ای خدا ز افعال دیو دل سیاه

بر جناب خود صفی را ده پناه

گر تو خواهی آدمی را دد کنی

باب دانش را به رویش سد کنی

بل ز دیو او را کنی بدبخت تر

هم ز مار و اژدها دل سخت تر

وآن نباشد ای مسبب بی سبب

پس پناه از آن سبب گیرم به رب

مار و افعی بچۀ خود کی کشد

این قدر دارد ز دانایی رشد

حق بپرسد زو که ای بدبخت کور

از چه کردی زنده دختر را به گور

جملگی بگشوده گردد نامه ها

از عملها اندر آن هنگامه ها

آسمان برکنده آن دم ز امر اوست

برکَنند آنسان که از مذبوح پوست

دوزخ آن ساعت شود افروخته

هم ز اهل شرک و ظلم اندوخته

می شود نزدیک وآن دم که بهشت

بر هر آن صافی دل روشن سرشت

می بداند نفس هر کس از بشر

آنچه حاضر کرده است از خیر و شرّ