لاٰ تُحَرِّکْ بِهِ لِسٰانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ (۱۶) إِنَّ عَلَیْنٰا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ (۱۷) فَإِذٰا قَرَأْنٰاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ (۱۸) ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنٰا بَیٰانَهُ (۱۹) کَلاّٰ بَلْ تُحِبُّونَ اَلْعٰاجِلَةَ (۲۰) وَ تَذَرُونَ اَلْآخِرَةَ (۲۱) وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نٰاضِرَةٌ (۲۲) إِلیٰ رَبِّهٰا نٰاظِرَةٌ (۲۳) وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ بٰاسِرَةٌ (۲۴) تَظُنُّ أَنْ یُفْعَلَ بِهٰا فٰاقِرَةٌ (۲۵) کَلاّٰ إِذٰا بَلَغَتِ اَلتَّرٰاقِیَ (۲۶) وَ قِیلَ مَنْ رٰاقٍ (۲۷) وَ ظَنَّ أَنَّهُ اَلْفِرٰاقُ (۲۸) وَ اِلْتَفَّتِ اَلسّٰاقُ بِالسّٰاقِ (۲۹) إِلیٰ رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ اَلْمَسٰاقُ (۳۰)
حرکت مده بآن زبانت را تا شتاب کنی در آن (۱۶) بدرستی که بر ماست فراهم آوردنش و خواندنش (۱۷) پس چون خواندیش پس پیرو شو خواندنش را (۱۸) پس بدرستی که بر ماست بیان کردن او (۱۹) نه چنین است بلکه دوست میدارید زود را (۲۰) و وامیگذارید آخرت را (۲۱) رویهاست در آن روز برافروخته (۲۲) بسوی پروردگارش نگرنده (۲۳) و رویهاست در آن روز تیره (۲۴) پنداری که رسانیده میشود بآن آسیبی (۲۵) نه چنین است چون برسد بچنبرهای گردن (۲۶) و گفته شود کیست شفادهنده (۲۷) و داند که آنست جدایی (۲۸) و پیچیده شود ساق بساق (۲۹) بسوی پروردگار تست در آن روز راندن (۳۰)
تو زبان خود مجنبان از شتاب
پیشتر ز اتمام وحی ای ذو لباب
پیش از آن یعنی که قرآن را تمام
بشنوی از جبرئیل اندر پیام
می مجنبان تو زبان بر حفظ او
تا مبادا آن رود از یاد تو
هست بر ما جمع آن اندر دلت
تا نباشد حفظ قرآن مشکلت
پس چو خوانیم آن به نطق جبرئیل
پیروی کن خواندنش را ای خلیل
پس شود بر ما که آن روشن شود
بر تو آن معنی کز او مشکل بود
ره مده بر دل که گردد از تو فوت
چیزی از قرآن چو بشنیدی به صوت
این چنین نبود که پندارید نیست
بعد مردن حشر و نشری کآن ز چیست
زآن در این قرآن نیندیشید هیچ
ناورید اعنی تدبّر در بسیج
دوست بل دارید دنیا را جمیع
که بسی باشد زوال آن سریع
دست خود از آخرت دارید باز
کآن بود باقی نه چون دنیا به ساز
رویها روزی که تازه و خرم است
ناظر اندر روی خوبش هر دم است
« جذبه »
رفتم از خود شد چو ذکر روی او
خوی خود هِشتم گرفتم خوی او
خود فکندن یا گرفتن کار نیست
تا دویی باقی است سویش بار نیست
پرده بندد تا تو اندر پرده ای
پرده هِشتی یار جان پرورده ای
آنکه داند خویش را در کوی او
روی او نبود که بیند روی او
رویها باشند هم دیگر تُرش
اندر آن روز از خلاف روی خوش
خود تو ای بیننده پنداری که آن
کرده خواهد شد بدو رنجی گران
آن چنان رنجی که مهرة پشت او
بشکند از هیبت آن رو به رو
آن چنان نبود که بتوان مِهر بست
بر جهان وز آخرت غافل نشست
روح آن دم که رسد بر استخوان
کوست بر بالای سینه بر عیان
پس کسان محتضر گویند کیست
که کند افسون کنون این حال چیست
کیست یعنی آنکه بنماید علاج
ز ادویه یا ادعیه رنج مزاج
محتضر را پس یقین گردد فراق
ساق او پیچد ز جان کندن به ساق
آن زمان ماند عمل رفت اشتغال
می رود مال از میان ماند وبال
هست سوی ربّت آن روز از ملاء
موضع راندن به هنگام جزاء