صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۶۹- سوره الحاقّه » ۲- آیات ۱۵ تا ۳۳

فَیَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ اَلْوٰاقِعَةُ (۱۵) وَ اِنْشَقَّتِ اَلسَّمٰاءُ فَهِیَ یَوْمَئِذٍ وٰاهِیَةٌ (۱۶) وَ اَلْمَلَکُ عَلیٰ أَرْجٰائِهٰا وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمٰانِیَةٌ (۱۷) یَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لاٰ تَخْفیٰ مِنْکُمْ خٰافِیَةٌ (۱۸) فَأَمّٰا مَنْ أُوتِیَ کِتٰابَهُ بِیَمِینِهِ فَیَقُولُ هٰاؤُمُ اِقْرَؤُا کِتٰابِیَهْ (۱۹) إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاٰقٍ حِسٰابِیَهْ (۲۰) فَهُوَ فِی عِیشَةٍ رٰاضِیَةٍ (۲۱) فِی جَنَّةٍ عٰالِیَةٍ (۲۲) قُطُوفُهٰا دٰانِیَةٌ (۲۳) کُلُوا وَ اِشْرَبُوا هَنِیئاً بِمٰا أَسْلَفْتُمْ فِی اَلْأَیّٰامِ اَلْخٰالِیَةِ (۲۴) وَ أَمّٰا مَنْ أُوتِیَ کِتٰابَهُ بِشِمٰالِهِ فَیَقُولُ یٰا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتٰابِیَهْ (۲۵) وَ لَمْ أَدْرِ مٰا حِسٰابِیَهْ (۲۶) یٰا لَیْتَهٰا کٰانَتِ اَلْقٰاضِیَةَ (۲۷) مٰا أَغْنیٰ عَنِّی مٰالِیَهْ (۲۸) هَلَکَ عَنِّی سُلْطٰانِیَهْ (۲۹) خُذُوهُ فَغُلُّوهُ (۳۰) ثُمَّ اَلْجَحِیمَ صَلُّوهُ (۳۱) ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهٰا سَبْعُونَ ذِرٰاعاً فَاسْلُکُوهُ (۳۲) إِنَّهُ کٰانَ لاٰ یُؤْمِنُ بِاللّٰهِ اَلْعَظِیمِ (۳۳)

پس آن روز بوقوع آیند بوقوع آینده (۱۵) و شکافته شود آسمان پس آنست روز سست (۱۶) و فرشتگانند در اطراف آن و بردارند عرش پروردگار ترا ببالاشان در آن روز هشت فرشته (۱۷) چنین عرض می‌شوند و پنهان نماند از شما پنهانی (۱۸) پس اما کسی که داده شد نامه‌اش بدست راستش پس می‌گوید بگیرید بخوانید نامه مرا (۱۹) بدرستی که من دانسته‌ام که من دریابنده‌ام حسابم را (۲۰) پس اوست در عیشی پسندیده (۲۱) در بهشت عالی (۲۲) که میوه‌اش نزدیک است (۲۳) بخورید و بیاشامید کو را بسبب آنچه پیش فرستادید در روزها گذشته (۲۴) و اما آنکه داده شده نامه او بدست چپش پس می‌گوید ای کاش داده نشده بودم من نامه‌ام را (۲۵) و ندانسته بودم چیست حسابم (۲۶) ای کاش آن می‌بود حکم‌کننده (۲۷) کفایت نکرد از من مالم (۲۸) زایل نشد از من تسلطم (۲۹) بگیرید او را پس غل کنیدش (۳۰) پس بیندازید او را در دوزخ (۳۱) پس در زنجیری که ذرع آن هفتاد ذرع است پس در کشیدش (۳۲) که او بود که ایمان نمی‌آورد بخداوند بزرگ (۳۳)

ساعت واقع شونده پس وقوع

یابد آن روز و پذیرد هم شیوع

پس شکافد اندر آن روز آسمان

از مَجرّه سست و آید در عیان

هم ملک باشند اطراف فلک

اندر آن روزی که در وی نیست شک

فوق ایشان عرش ربّت را کنند

حمل هشت افرشته و از جا بلند

عرض کرده می شوید آن روز هم

بر حساب و بر سئوال ذوالکرم

می نماند هیچ مخفی بر خدا

اندر آن روز از سرائر از شما

داده پس آن را که گردد وآن بجاست

نامۀ کردار او بر دست راست

پس بگوید نامۀ کردار من

می بگیرید و بخوانید از علن

من یقین بودم به دنیا بی فسون

که حساب خویش را بینم کنون

پس بود آن کس به عیش دلپسند

در بهشتی کوست عالی و ارجمند

میوه های آن بود نزدیک بس

زآن خورید و هم بیاشامید پس

بر شما خوب و گوارا باشد آن

اکل و آشامیدنی دور از زیان

زآن سبب کز پیش بفرستاده اید

اندر ایّام گذشته از امید

وآنکه آید نامۀ او بر شِمال

پس بگوید این نشد کاش از ملال

نامه ام یعنی ندادندی به دست

هم ندانستم حسابم آنچه هست

کاش بودی حاکم من در مجاز

موت دائم تا نگشتم زنده باز

می نکردی رفع از من این عذاب

مال من که جمع کردم بی حساب

من شدم نابود و سلطانیِ من

کم شد از من، خوار گشتم این زمن

بر زبانیه رسد پس حکم کل

که بگیرید و ببندیدش به غُل

پس در آریدش به آتش مو کشان

تا در آتش سوزدش نام و نشان

پس به زنجیری در آریدش به نار

ذرع آن، هفتاد ذرع اندر قرار

زآنکه ایمان او نیاوردی هگرز

بر خداوند عظیم از سوء طرز