وَ اَلَّذِینَ یُظٰاهِرُونَ مِنْ نِسٰائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِمٰا قٰالُوا فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسّٰا ذٰلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَ اَللّٰهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (۳) فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیٰامُ شَهْرَیْنِ مُتَتٰابِعَیْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسّٰا فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَإِطْعٰامُ سِتِّینَ مِسْکِیناً ذٰلِکَ لِتُؤْمِنُوا بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ وَ تِلْکَ حُدُودُ اَللّٰهِ وَ لِلْکٰافِرِینَ عَذٰابٌ أَلِیمٌ (۴)
آنان که ظهار کنند از زنانشان پس عود نمایند مر آنچه را گفتند پس آزاد کردن رقبهایست از پیش از آنکه بهرسند آن دو آن پند داده میشود بآن و خداست بآنچه میکنید آگاه (۳) پس کسی که نیافت پس روزه دو ماه تمام پی در پی است پیش از آنکه بهرسند آن دو پس کسی که نتواند پس اطعام شصت مسکین است این برای آنکه ایمان آرید بخدا و رسولش و این حدهای خداست و برای کافرانست عذاب پر درد (۴)
وآن کسان که از زنان خویشتن
کرده اند ایشان ظهار اندر علن
بوده یعنی بر ظهار اقدامشان
کرده وآن را قطع در اسلامشان
باز پس گردند بر گفتار خویش
آنچه اندر جاهلیّت گفته پیش
پس بر ایشان است مر کفاره را
که کنند آزاد عبدی چاره را
یا مراد از عود باشد در شعار
مر ارادة وطی، یا نقض ظهار
نیست جایز هیچ یک ز اینها یقین
جز پس از کفاره اندر شرع دین
بنده ای آزاد در محضر کنند
پیش از آنکه مَسّ یکدیگر کنند
این شما را هست قولی که بدان
پند داده می شوید از ربّتان
تا شما باز ایستید از لفظ بد
وآنچه منکر باشد و دو ر از خرد
هست دانا حق بر آنچه می کنید
حِلّ و حرمت ها بر او باشد پدید
هر نیابد بنده پس بی اشتباه
روزه پس باید گرفت او را دو ماه
پیشتر از مَسّ یکدیگر به ساز
استطاعت ور به روزه نیست باز
شصت مسکین را بر او باشد طعام
این بود قائم مقام اندر صیام
باقی احکام ظهار از کیف و کم
در کتاب فقه مضبوط است هم
بر فقیه ار داری آن را احتیاج
کن رجوع از وی بجو بی اعوجاج
این از آن باشد که تا آگه شوید
بر خدا و بر رسولش بگروید
بر شما فرض است این حکم از قبول
هست امر حق و تصدیق رسول
این حدود حق بود وز نقص پاک
هست کافر را عذابی دردناک
یعنی آن کو بر حدودش نگرود
تا بود در رنج و در خواری بود
ور مُظاهر عاجز است از این تمام
لفظ استغفار گوید زآن کلام
چون پیمبر گفت احکام ظهار
خواست مرد از هر سه وجهش اعتذار
گفت بر مالی ندارم دسترس
که توانم کرد عبد آزاد پس
هم نی ام قادر به صوم از اختیار
بایدم خوردن به هر روزی دو بار
ور نه گردم خسته و رنجور من
بل شوم از زندگی معذور من
گفت پیغمبر توانی در مقام
اینکه بدهی شصت مسکین را طعام
گفت نی کز خویشتن درویش تر
ننگرم در شهر مسکینی دگر
شد نبی بر پانزده صاعش معین
بر مساکین تا کند اطعام زین
گفت زآن کس فقر من باشد فزون
که خورانم این بود در آزمون
خنده آمد مر نبی را زآن سخن
گفت پس رو دم به استغفار زن