فِیهِنَّ خَیْرٰاتٌ حِسٰانٌ (۷۰) فَبِأَیِّ آلاٰءِ رَبِّکُمٰا تُکَذِّبٰانِ (۷۱) حُورٌ مَقْصُورٰاتٌ فِی اَلْخِیٰامِ (۷۲) فَبِأَیِّ آلاٰءِ رَبِّکُمٰا تُکَذِّبٰانِ (۷۳) لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لاٰ جَانٌّ (۷۴) فَبِأَیِّ آلاٰءِ رَبِّکُمٰا تُکَذِّبٰانِ (۷۵) مُتَّکِئِینَ عَلیٰ رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِیٍّ حِسٰانٍ (۷۶) فَبِأَیِّ آلاٰءِ رَبِّکُمٰا تُکَذِّبٰانِ (۷۷) تَبٰارَکَ اِسْمُ رَبِّکَ ذِی اَلْجَلاٰلِ وَ اَلْإِکْرٰامِ (۷۸)
در آنهاست خوب زنان نیکو (۷۰) پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب میکنید (۷۱) حوران پرده نشینند در خیمهها (۷۲) پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب میکنید (۷۳) مس نکرده ایشان را انسان پیش از ایشان و نه جنی (۷۴) پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب میکنید (۷۵) تکیهزنندگان بر بالشهای سبز و کار عبقر نیکو (۷۶) پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب میکنید (۷۷) افزون آمد نام پروردگار تو که صاحب بزرگی و مکرمت است (۷۸)
هست در این چار جنّت از زنان
کاندر اوصافند خَیرَات حِسَان
خَلق و خُلقِ جمله می باشد نکو
نیک روی و نیک خوی و نیک بو
نیست خُلقی بهر ایشان ناپسند
از هر آن عیبند پاک و ارجمند
بر چه نعمت پس کنید انکار از او
که بود زآنها یکی جفت نکو
جفت نیکو نعمتی بی منتهاست
وآن به بنده فضل خاصی از خداست
وآن بود پرهیزکار و شرمناک
خوب روی و نرم گو، وز نقص پاک
این چنین زن را خدا با شوهرش
اندر آرد در بهشت و کوثرش
جفت بد شد هرزه گوی و بد سخن
هم دهان هم جلد او باشد عفن
بی سلوک و زشت خو، ناسازگار
بام رو، بازار گرد و نابکار
گر نداری این چنین زن نعمت است
صد هزار از کردگارت منّت است
زین گذشتم بازگردم بر کلام
حُور مقصُورَات گفت او فِی الْخِیَام
یعنی اندر پرده ها پوشیده اند
در حفاظ و ستر خود کوشیده اند
آن شئونات جلال حضرتند
محتجب کاندر حجاب وحدتند
بر کدامین پس ز آلاء مبین
هستتان تکذیب در دنیا و دین
از پری و آدمی ناکرده مَس
پیش از ایشان آن مهان را هیچ کس
پیشتر یعنی ز اصحاب بهشت
شوهرانِ حوریان خوش سرشت
یعنی انوار جمال دل فروز
بر کسی از پرده ننموده بروز
بر کدامین پس کنید انکار هین
از نعم کز جمله باشد حور عین
متکی بر فرشهای سبز گون
هم بساطی که کند خیره عیون
بر بساطند اعنی ارباب یقین
متکی اندر جنان با حور عین
نیست جز در جنّت ذات و صفات
مسکن اصحاب فناء را یا ثقات
عبقری باشد متاعی کز عجب
بر بلاد جن دهد نسبت عرب
بافته یعنی که جن این جامه را
بس لطیف است و مزیّن عامه را
هستیِ موهوب حقانی است آن
که بود از عالم غیبش نشان
بل بود از غیبِ غیب او را نمود
کس نداند جز خدایش کآن چه بود
بر کدامین پس کنید انکار و عیب
از عنایت های آن علام غیب
بس بزرگ است اسم ربّت ای همام
ذوالجلال و ذوالکرم فوق التمام
ذکر نعمتهای خود پروردگار
جمله در این سوره فرمود آشکار
گرچه نعمتهای او بر بندگان
هست بیرون از شمار و از بیان
بر تذکر تا کنند از آن قیاس
این قدر فرمود ذکر از بهر ناس
یک مثالی با تو گویم شو دقیق
در مثالم داری ار فهمی عمیق
چشم باشد نعمتی از حق به رو
که از آن بینی به هر شیئی نکو
لیک در هر بار بگشایی نظر
تو به چیزی نعمتی باشد دگر
جمله اشیاء را ز خلاّق الانام
نعمتی دان لحظه لحظه والسلام