کُلُّ مَنْ عَلَیْهٰا فٰانٍ (۲۶) وَ یَبْقیٰ وَجْهُ رَبِّکَ ذُو اَلْجَلاٰلِ وَ اَلْإِکْرٰامِ (۲۷) فَبِأَیِّ آلاٰءِ رَبِّکُمٰا تُکَذِّبٰانِ (۲۸) یَسْئَلُهُ مَنْ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ (۲۹) فَبِأَیِّ آلاٰءِ رَبِّکُمٰا تُکَذِّبٰانِ (۳۰) سَنَفْرُغُ لَکُمْ أَیُّهَ اَلثَّقَلاٰنِ (۳۱) فَبِأَیِّ آلاٰءِ رَبِّکُمٰا تُکَذِّبٰانِ (۳۲)
هر کس که بر آنست در معرض فناست (۲۶) و پاینده است ذات پروردگار تو که صاحب جلال و گرامی داشتن است (۲۷) پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب میکنید (۲۸) سؤال میکند از او هر که در آسمانها و زمین است هر روز او در کاریست (۲۹) پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب میکنید (۳۰) زود باشد بپردازیم بشما ای دو گرانمایه نوع (۳۱) پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب میکنید (۳۲)
هر که هست اندر زمین فانی شود
مانده باقی ذات فردانی شود
وجه رب ذوالجلال ذوالکرم
هست و هستی ها شود یکجا عدم
زین عدم نبود مراد الاّ فنا
زنده آن باشد که هست از خود بپا
پس به نعمت های آن ربّ الانام
مر شما را هست انکار از کدام
چیست اندر جای عرض امتنان
ذکر اعدام فناء اندر بیان
بر دو وجه است آن یکی کز یاد مرگ
بهر خود سازد هر آن کس ساز و برگ
یاد مُردن کردن آن خود طاعت است
در یقین پاداش طاعت جنّت است
نزد خاصان لیک ذکر این فناء
باشد آن کز بعد او باشد بقاء
رستن اعنی از مقامات وجود
پایه پایه تا لقای شاه جود
در تصور نیست بِه زین نعمتی
که شود شه مفلسی ذی عسرتی
پس نهد گر منّت او بر ما بجاست
کاین فناء را در قفا اینسان بقاست
گفت آن هم تا شود شکرت مزید
در سپاس افزون شود قرب و امید
خواهد او تا فرق ها یابند تاج
نی که دارد بر سر و تاج احتیاج
حاجت از وی هر که در ارض و سماست
خواهد و هر روز در کاری خداست
بخشد و آمرزد و روزی دهد
رهروان را فتح و فیروزی دهد
هر دمش هست از بیان کاف و نون
در تجلی های افعالش شئون
بر کدام از نعمت ربّ البشر
پس شما را هست تکذیبی دگر
زود فارغ از شما گردیم ما
ای گروه انس و جن اندر جزا
که گران بارید یا قومی گران
این است تهدیدی ز حق بر بندگان
در سَنَفرُغ هست اسراری خفی
لب گزند از انکشافش بر صفی
که مکن گر یافتی این راز فاش
با قلندر فارغ از کونین باش
زین گذشتم زود باشد کز شما
فارغ آییم ای دو قوم اندر جزا
بر کدام از نعمت حق می کنید
پس شما تکذیب گر دارید دید