صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۵۵- سوره الرّحمن » ۱- آیات ۱ تا ۹

بسم االله الرحمن الرحیم

اَلرَّحْمٰنُ (۱) عَلَّمَ اَلْقُرْآنَ (۲) خَلَقَ اَلْإِنْسٰانَ (۳) عَلَّمَهُ اَلْبَیٰانَ (۴) اَلشَّمْسُ وَ اَلْقَمَرُ بِحُسْبٰانٍ (۵) وَ اَلنَّجْمُ وَ اَلشَّجَرُ یَسْجُدٰانِ (۶) وَ اَلسَّمٰاءَ رَفَعَهٰا وَ وَضَعَ اَلْمِیزٰانَ (۷) أَلاّٰ تَطْغَوْا فِی اَلْمِیزٰانِ (۸) وَ أَقِیمُوا اَلْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ لاٰ تُخْسِرُوا اَلْمِیزٰانَ (۹)

بنام خدای بخشندۀ مهربان

خدای بخشاینده (۱) تعلیم داد قرآن را (۲) آفرید انسان را (۳) آموزانیدش بیان را (۴) آفتاب و ماه بحسابند (۵) و ستاره یا گیاه و درخت سجود می‌کنند (۶) و آسمان بلند گرداندش و قرار داد ترازو را (۷) که تعدی مکنید در میزان عدالت (۸) و برپا بدارید سنجیدن را بعدل و کم مکنید میزان را (۹)

نام حق مفتاح گنج رحمت است

بر ظهور خلق، اصل و علت است

رحمت اول عدم را بود کرد

در دوم تکمیل دین از جود کرد

آن نخستین رحمت رحمانی است

رحمت خاص رحیمی ثانی است

هست رحمان اسم رب مستعان

نزد ابداع زمین و آسمان

کرد قرآن بر نبی تعلیم حق

یا به استعداد انسان در نسق

داد یعنی عقل قرآنی تمام

کرد خلقت چونکه انسان را به نام

پس بیان آموختش یعنی نهاد

در وی آن نطق ممیّز از رشاد

چونکه این سوره به تعداد نعم

گشته مقصود از جناب ذوالکرم

هست در وی ذکر نعمت محتوی

از نعیم دنیوی و اخروی

سورة الرحمن از آنش ساخت نام

زآنکه رحمان شد ز منعم اسم عام

فیض رحمانیّتش اندر نسق

گشت جاری بر تمام ماخَلَق

معنی رحمان است آن کو پی به پی

رحمتش واسع بود بر کلّ شیء

مظهر جامع که انسان نام اوست

بر بیان مخصوص از اکرام اوست

وآنکه در نوع بشر مخصوص بود

آمدش قرآن ز جمع خود فرود

در مقام جمع قرآن با رسول

یک حقیقت بود گر داری قبول

از حقیقت چون به صورت زد علم

کرد قرآن را به او تعلیم هم

نک شنو کو ذکر نعمت های خویش

بر خلایق می کند ز اندازه بیش

بر کدامین تا کند انکار کس

این بیان را زآن مکرر کرد پس

آدمی تا آرد آلاءاش به یاد

می کند تکرار نعمت ها که داد

اول او را داد نطق اعنی تمیز

گفت عَلَّمَهُ الْبَیَان زین شد عزیز

هِشت چون در وی تمیز نیک و بد

کرد بهرش ذکر نعمت های خود

گفت جاری می شود خورشید و ماه

با حساب اندر فلک بی اشتباه

هستشان یعنی مقرّر سیر و طور

نگذرند ایچ از مسیر خود به دور

ذکر آن زآن کرد از بهر عباد

که بر ایشان نفع آن باشد زیاد

فصل ها و وقت ها و ماه و سال

می شود بشناخته زآن لامحال

باشد از نفع فزونش زآن یکی

روز و شب گر هوش داری اندکی

ابتداء کرد او به ذکر نیّرین

زآنکه باشد اصل نعمتها به عین

هر گیاه و هر شجر کاندر نمود

از زمین روید، کند حق را سجود

آسمان را داد رفعت بر زمین

وضع میزان کرد از عدل متین

امر کرد اعنی به عدل اندر ظهور

تا ز میزان نگذرید اندر امور

عدل پیش آرید اندر دخل و خرج

تا نگردد زندگانی هرج و مرج

عدل و انصاف است اصل اندر روش

داد عالم را به عدل او پرورش

بر أقِیمُواْ الْوَزنَ بِالْقِسط او دگر

کرد تأکید عدالت بر بشر

که بپا دارید میزان را تمام

کم ز سنجیدن نیارید از نظام

تا به وقت وضع میزان منفعل

در قیامت کس نگردد متصل

کم دهی، کم می کنند از مایه ات

خشک بین گشت از چه شیر دایه ات

این یکی بود از هزارش کاشتلم

آری از خاری کت آمد زیر دم

تو ندانی سرّ آن کمتر دهی

دُم فروتر می بری برتر جهی

ناله آری کز چه بردم جامه سیل

ناله کم کن زآنکه کم کردی ز کیل

پس مکن میل از ترازو یا قلم

کز حساب و اجر خلق آری تو کم

منحصر نبود به میزان این قصور

هر کسی را هست شغلی از امور

قدر آن باید کند انصاف و داد

بر خود افزود، ار به خلق انصاف داد

قِسط پس باشد یک از اعطای او

یاد آری تا ز نعمت های او