صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۵۰- سوره ق » ۴- آیات ۲۸ تا ۳۷

قٰالَ لاٰ تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُمْ بِالْوَعِیدِ (۲۸) مٰا یُبَدَّلُ اَلْقَوْلُ لَدَیَّ وَ مٰا أَنَا بِظَلاّٰمٍ لِلْعَبِیدِ (۲۹) یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ اِمْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ (۳۰) وَ أُزْلِفَتِ اَلْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ غَیْرَ بَعِیدٍ (۳۱) هٰذٰا مٰا تُوعَدُونَ لِکُلِّ أَوّٰابٍ حَفِیظٍ (۳۲) مَنْ خَشِیَ اَلرَّحْمٰنَ بِالْغَیْبِ وَ جٰاءَ بِقَلْبٍ مُنِیبٍ (۳۳) اُدْخُلُوهٰا بِسَلاٰمٍ ذٰلِکَ یَوْمُ اَلْخُلُودِ (۳۴) لَهُمْ مٰا یَشٰاؤُنَ فِیهٰا وَ لَدَیْنٰا مَزِیدٌ (۳۵) وَ کَمْ أَهْلَکْنٰا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشاً فَنَقَّبُوا فِی اَلْبِلاٰدِ هَلْ مِنْ مَحِیصٍ (۳۶) إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَذِکْریٰ لِمَنْ کٰانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی اَلسَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ (۳۷)

گفت نزاع مکنید نزد من و بتحقیق پیش فرستادیم بسوی شما وعید را (۲۸) تغییر داده نمی‌شود سخن نزد من و نیستم من ستمکار مر بندگان را (۲۹) روزی که گوئیم مر دوزخ را آیا پر شدی و گوید آیا هیچ زیادتی هست (۳۰) و نزدیک کرده شد بهشت برای پرهیزکاران نه دور (۳۱) اینست آنچه وعده کرده می‌شدی برای هر بازگشت‌کننده نگاهدارنده (۳۲) آنکه ترسید از خدای بخشاینده به پنهانی و آمد با دلی بازگشت نماینده (۳۳) داخل شوید در بهشت بسلامتی اینست روز جاودانی (۳۴) مر ایشان را آنچه خواهند در آن و نزد ماست زیادتی (۳۵) و بسیار هلاک کردیم پیش از ایشان از قرنی که آنها سخت‌تر بودند از ایشان در قوت پس راه انداختند در بلدها آیا هیچ بود گریزگاهی (۳۶) بدرستی که در این هر آینه پندیست برای آنکه باشد مر او را دلی یا انداخت گوش و او باشد شاهد (۳۷)

حق تعالی گوید اندر نزد من

هیچ می نکنید خصمی این زمن

سویتان چون ما فرستادیم پیش

با رسولان از وعید و وعد خویش

می نیاید نزد ما تبدیل قول

یافت چون در ر تبۀ تکمیل قول

من نی ام اِستم کننده بر عباد

کِشتۀ خود بل کند هر کس حصاد

اندر آن روزی که گوید بر جحیم

پر شدی آیا ز کفار و اثیم

گوید او هَلْ مِن مزِید اندر مجاز

این است حال نفس و وجه حرص و آز

می شود نزدیک گردانده بهشت

متقین را دور نبود وین سرشت

آدمی را اقرب از خلق و صفات

تا چه باشد عقل از آن دارد حیات

اصل جنّت خُلق و خوی نیک دان

بر خود آن را همچو جان نزدیک دان

این است آنچه بودتان وعده بدان

بر هر أوّاب حفیظ است این نشان

بر کسی یعنی که برگشتش به اوست

حافظ هر فعل نیکی بر نکوست

ترسد از پروردگارش در نهان

آورد قلبی به حق برگشته آن

یا به غیب اعنی که حق زو غایب است

لیک خوف حق به جانش غالب است

می بگویند اُدخُلُوهَا با درود

بِسَلامٍ ذَلِکَ یَومُ الْخُلُود

آنچه خواهند از لذایذ در بهشت

هست نزد ما زیاد از سرنوشت

پیش از ایشان ای بسا ز اهل قرون

که تبه کردیم ایشان را فزون

یعنی از کفار مکه پیشتر

قوّه و قدر و غناشان بیشتر

پس بریدند آن کسان ره در بلاد

هیچشان آیا پناه از مرگ داد

اندر این پندی است آن را که بود

قلب دانا که به فکر اندر رَود

یا که باشد از رجال زنده دل

یافته از حق حیات متصل

یا که بدهد گوش و باشد حاضر او

تا نماید فهم، قرآن را نکو

بشنود آنسان که گویی آن خلیل

آن شنیده از نبی یا جبرئیل