صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۴۸- سوره الفتح » ۵- آیات ۱۸ تا ۲۰

لَقَدْ رَضِیَ اَللّٰهُ عَنِ اَلْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبٰایِعُونَکَ تَحْتَ اَلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مٰا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ اَلسَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ وَ أَثٰابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً (۱۸) وَ مَغٰانِمَ کَثِیرَةً یَأْخُذُونَهٰا وَ کٰانَ اَللّٰهُ عَزِیزاً حَکِیماً (۱۹) وَعَدَکُمُ اَللّٰهُ مَغٰانِمَ کَثِیرَةً تَأْخُذُونَهٰا فَعَجَّلَ لَکُمْ هٰذِهِ وَ کَفَّ أَیْدِیَ اَلنّٰاسِ عَنْکُمْ وَ لِتَکُونَ آیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ وَ یَهْدِیَکُمْ صِرٰاطاً مُسْتَقِیماً (۲۰)

بتحقیق خوشنود شد خدا از مؤمنان وقتی که بیعت کردند با تو در زیر آن درخت پس می‌دادند آنچه در دلهای ایشانست پس فرو فرستاد آرام بر ایشان و پاداش داد ایشان را فتحی نزدیک (۱۸) و غنیمتهای بسیار که برگیرند آن را و باشد خدا غالب درست کردار (۱۹) وعده کرد شما را خدا غنیمتهای بسیار که بردارید آنها را پس بتعجیل داد شما را این و بازداشت دستهای مردمان را از شما و تا باشد آیتی برای مؤمنان و هدایت کند شما را راهی راست (۲۰)

چون رسید اندر حدیبیه رسول

ناقۀ او گشت از رفتن ملول

خفت آنجا پس یکی ز اصحاب گفت

این است نافرمان که بی باعث بخفت

گفت پیغمبر نبودش عادت این

لیک ماندش حابس فیل این چنین

داشت یعنی فیل را از مکه باز

پس فرود آمد همانجا ز اعتزاز

از خُزاعه کرد مردی را روان

سوی مکه بر قریش از بهر آن

تا کند اعلام ایشان را ز حال

کآمدیم اینجا به عمره نی قتال

پس نشد کس ملتفت بر قول وی

اشترش را از غضب کردند پی

شد گریزان بر نبی داد این خبر

او روان فرمود عثمان را دگر

با قریش او کرد تجدید پیام

که بود مقصود حج زین اهتمام

هیچ نبود قصد قتل و غارتی

بِه که بگذارید زین ره منّتی

پس بگفتندش تو رو بگذار حج

نیست رخصت دیگری را در نهج

گفت حج بی مصطفٰی(ص) باشد خلاف

با وی آیم زود در سعی و طواف

پس ورا گشتند مانع از رجوع

یافت قتلش در حدیبیه شیوع

پس رسول اصحاب را زیر درخت

ساخت حاضر از پی پیمان سخت

کآن هزار و چارصد یا پانصد

بوده و افزون بیست و پنج از عدد

این اصّح و اشهر است اندر خبر

آن چنان که گفته اند اهل سیر

پس به او کردند بیعت آن چنان

که شد اندر پیش تفصیلش بیان

ز اهل این بیعت نبی گفتا بسی

می نخواهد رفت در دوزخ کسی

بیعت الرضوان ورا هِشتند نام

گفت چون در حقشان ربّ الانام

گشت حق زین مؤمنان خوشنود سخت

گاه بیعت با تو در زیر درخت

پس خدا داند که در دلهایشان

چیست از اخلاص و صدق رایشان

پس فرستادی بر ایشان حق سکون

وآن سکینه بود الطافی فزون

داد ایشان را به پاداش از نصیب

زآن چنان بیعت مگر فتحی قریب

هم خبر داد از غنیمت ها ز پیش

که فرا گیرند آن بسیار و بیش

حق بود غالب به هر کار و حکیم

گشت فتح مکه زین صلح قویم

حکمتش را مصلحت بود این چنین

که شود در صلح این فتح مبین

حق شما را وعده داد اندر قرار

مر غنیمتهای بیرون از شمار

در بلاد شرق و غرب اندر وضوح

یا که روم و فارس هنگام فتوح

که شما گیرید بی شک آن حدود

بر شما تعجیل پس زین یک نمود

کَفّ أیدِی النَّاس یعنی داشت باز

دست مردم وز شما زین اخذ باز

اهل خیبر یعنی آن کز بیمتان

شد قلاع و ملکشان تسلیمتان

برگرفت از رعبشان گفتی زمین

لِتَکُونَ آیةً لِّلْمُؤْمِنِین

هم وَیَهدِیَکُم صِرَاطَاً مستَقِیم

کآن بود اسلام و آئین قویم