صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۴۸- سوره الفتح » ۳- آیات ۸ تا ۱۴

إِنّٰا أَرْسَلْنٰاکَ شٰاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً (۸) لِتُؤْمِنُوا بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ‌ بُکْرَةً وَ أَصِیلاً (۹) إِنَّ اَلَّذِینَ یُبٰایِعُونَکَ إِنَّمٰا یُبٰایِعُونَ اَللّٰهَ یَدُ اَللّٰهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّمٰا یَنْکُثُ عَلیٰ نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفیٰ بِمٰا عٰاهَدَ عَلَیْهُ اَللّٰهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً (۱۰) سَیَقُولُ لَکَ اَلْمُخَلَّفُونَ مِنَ اَلْأَعْرٰابِ شَغَلَتْنٰا أَمْوٰالُنٰا وَ أَهْلُونٰا فَاسْتَغْفِرْ لَنٰا یَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ مٰا لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ لَکُمْ مِنَ اَللّٰهِ شَیْئاً إِنْ أَرٰادَ بِکُمْ ضَرًّا أَوْ أَرٰادَ بِکُمْ نَفْعاً بَلْ کٰانَ اَللّٰهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ خَبِیراً (۱۱) بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَنْقَلِبَ اَلرَّسُولُ وَ اَلْمُؤْمِنُونَ إِلیٰ أَهْلِیهِمْ أَبَداً وَ زُیِّنَ ذٰلِکَ فِی قُلُوبِکُمْ وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ اَلسَّوْءِ وَ کُنْتُمْ قَوْماً بُوراً (۱۲) وَ مَنْ لَمْ یُؤْمِنْ بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ فَإِنّٰا أَعْتَدْنٰا لِلْکٰافِرِینَ سَعِیراً (۱۳) وَ لِلّٰهِ مُلْکُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشٰاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشٰاءُ وَ کٰانَ اَللّٰهُ غَفُوراً رَحِیماً (۱۴)

بدرستی که ما فرستادیم ترا گواه و بشارت‌دهنده و بیم‌کننده (۸) تا ایمان آرید بخدا و رسولش و تقویت کنید او را و تعظیم نمائید او را و تسبیح گوئید او را بامداد و شبانگاه (۹) بدرستی که آنان که بیعت کردند با تو جز این نیست که بیعت کردند با خدا دست خدا بالای دستهای ایشانست پس آنکه شکست عهد نمود پس جز این نیست که می‌شکند بر خودش و کسی که وفا کند بآنچه پیمان بست بر آن با خدا پس بزودی می‌دهد او را اجری عظیم (۱۰) زود باشد که بگویند مر ترا بجاگذاشتگان از بادیه‌نشینان که بازداشت ما را اموالمان و کسانمان پس آمرزش خواه برای ما می‌گویند بزبانهاشان آنچه نیست در دلهاشان بگو پس کیست مالک شود برای شما از خدا چیزی را اگر خواهد بشما ضرری یا خواهد بشما نفعی بلکه باشد خدا بآنچه می‌کنید آگاه (۱۱) بلکه گمان بردید که هرگز نخواهد کشت رسول و گروندگان بسوی کسانشان هرگز و آراسته شد آن در دلهاتان و گمان برید گمان بد و هستید گروهی هالکان (۱۲) و کسی که ایمان نیاورد بخدا و رسولش پس بدرستی که ما مهیا کردیم از برای کافران آتش سوزان (۱۳) و مر خدا راست پادشاهی آسمانها و زمین می‌آمرزد آن را که می‌خواهد و عذاب می‌کند آن را که می‌خواهد و باشد خدا آمرزنده مهربان (۱۴)

ما فرستادیم بر خلقت به گاه

هم مبشّر هم نذیر و هم گواه

تا کنند ایمان به صدق دل قبول

این عبادم بر خدا و بر رسول

یار حق باشید و در دین مستبد

یاری از دینش کنید اعنی به جد

هم شناسید امر و فرمانش بزرگ

این کند آن کوست ارکانش بزرگ

یادش از پاکی کنید از دل مدام

این است تسبیح مصلّین صبح و شام

چونکه کفار از دخول اندر حرم

منع پیغمبر نمودند از ستم

یافت حرف قتل عثمان انتشار

کو به مکه رفت بر تفتیش کار

شرحش آید عن قریب اندر کلام

آن زمان اصحاب را خیر الانام

مجتمع فرمود در زیر شجر

خواست پیمانی مجدد هم دگر

جملگی کردند بر دست رسول

بیعت رضوان در ایمان و اصول

آمد آیت کآن کسان کاین جا کنند

با تو بیعت با حق آن اجرا کنند

از یَدُااللهِ فَوقَ أیدِیهِم بجاست

اینکه دست مصطفٰی(ص) دست خداست

زآنکه حق را نیست اعضاء دست او

هست دست آنکه شد پابست او

دست احمد (ص) بودشان بالای دست

حاصل آنکه دست او دست من است

ز اهل بیعت یا بود دست خدا

برتر اندر نصرت دین هدا

یا ز فعل بندگان حق پرست

دست پاداش خدا بالاتر است

گفته جابر ما هزار و چارصد

اندر آن بیعت بُدیم اندر عدد

آنکه تا هنگام موت از کارزار

رو نگردانیم هیچ اندر فرار

غیر بن قیس منافق کو نهان

گشت در زیر شترها آن زمان

پس پی ترهیب ناکث عهد را

حق فرستاد آیت اینسان ز اقتضا

پس شکست آن کس که بیعت پس جز این

نیست کاین نکثش شکست آرد به دین

هست خسرانش ز بُعد نفس او

در دو کونش نیست روی و آبرو

گفته اند او را بود راجع سه چیز

مکر و ظلم و عهد سست از بی تمیز

وآنکه هم بر عهد خود کرد او وفا

بر هر آنچه کرد عهد او با خدا

پس دهد زودش خدا اجری عظیم

در جهان و در جنان بی حزن و بیم

هست مروی ز ابن عباس اینکه چون

عزم مکه کرد احمد (ص) ز آزمون

خواست اعراب نواحی را به بر

تا کنندش همرهی در آن سفر

بست پس احرام تا دانند خلق

قصد عمره کرده شاه پاک دلق

می ندارد هیچ یعنی قصد جنگ

زین رفاقت کرد هر قومی درنگ

که رفاقت با گروهی نیست راه

که شوند از مکیان خوار و تباه

حق خبر داد اینکه گویندت عیان

از عربها زود واپس ماندگان

از رفاقت با تو ما را مشتغل

ساخت اموال و زنان از ضعف دل

زآن سبب ماندیم دور از خدمتت

عذر مسموع است چون در حضرتت

نامدیم اندر رکابت زین سبب

بهر ما آمرزش از حق کن طلب

می بگویند از زبان این بی هشان

آنچه نبود در قلوب اندر نشان

در جواب عذرشان گو کیست پس

تا شود چیزی ز حق مالک به کس

تا اگر خواهد رساند او ضرر

بر شما یا نفع گر خواهد دگر

یعنی ار حق کرد ارادة ضرّ و سود

نیست کس قادر به دفعش در وجود

بلکه حق داناست زآنچه می کنید

از تخلّف چیست تا قصد و امید

بل گمانشان کآن رسول منتجب

می نگردد باز أن لَّن یَنْقَلِب

سوی اهل خود رسول و مؤمنان

برنگردند ایچ هرگز در مکان

دیوتان آراست این در قلبها

کاین گمان بد ببردید از خطا

دین حق باطل شود افتد به دور

زین گمان گشتید مانا قوم بور

مشرفید اعنی به قهر ذوالمنن

زین فساد اعتقاد و سوء ظن

نگرود هر بر خدای و بر رسول

نه از زبان کز صدق دل دور از نکول

پس بود آماده از ما در نهان

آتشی افروخته بر کافران

هست بهر آن خدای عالمین

پادشاهی سماوات و زمین

هر که را خواهد ببخشد بی حساب

هر که را خواهد کند رنج و عذاب

حق غفور است و رحیم از رأفتش

بر غضب بگرفته پیشی رحمتش