وَ یَقُولُونَ مَتیٰ هٰذَا اَلْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ (۴۸) مٰا یَنْظُرُونَ إِلاّٰ صَیْحَةً وٰاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ (۴۹) فَلاٰ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لاٰ إِلیٰ أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ (۵۰) وَ نُفِخَ فِی اَلصُّورِ فَإِذٰا هُمْ مِنَ اَلْأَجْدٰاثِ إِلیٰ رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ (۵۱) قٰالُوا یٰا وَیْلَنٰا مَنْ بَعَثَنٰا مِنْ مَرْقَدِنٰا هٰذٰا مٰا وَعَدَ اَلرَّحْمٰنُ وَ صَدَقَ اَلْمُرْسَلُونَ (۵۲) إِنْ کٰانَتْ إِلاّٰ صَیْحَةً وٰاحِدَةً فَإِذٰا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنٰا مُحْضَرُونَ (۵۳) فَالْیَوْمَ لاٰ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ لاٰ تُجْزَوْنَ إِلاّٰ مٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۵۴) إِنَّ أَصْحٰابَ اَلْجَنَّةِ اَلْیَوْمَ فِی شُغُلٍ فٰاکِهُونَ (۵۵) هُمْ وَ أَزْوٰاجُهُمْ فِی ظِلاٰلٍ عَلَی اَلْأَرٰائِکِ مُتَّکِؤُنَ (۵۶) لَهُمْ فِیهٰا فٰاکِهَةٌ وَ لَهُمْ مٰا یَدَّعُونَ (۵۷) سَلاٰمٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ (۵۸) وَ اِمْتٰازُوا اَلْیَوْمَ أَیُّهَا اَلْمُجْرِمُونَ (۵۹)
و میگویند کی باشد این وعده اگر هستید راستگویان (۴۸) انتظار نمیبرند مگر فریادی واحد را که خواهد گرفت ایشان را و ایشان خصومت میکرده باشند (۴۹) پس نتوانند وصیت کردن و نه بسوی کسانشان برمیگردند (۵۰) و دمیده شد در صور پس آنگاه ایشان از قبرها بسوی پروردگارشان میشتابند (۵۱) گفتند ای وای بر ما که برانگیخت ما را از خوابگاهمان اینست آنچه وعده داده بود ما را خدای بخشنده و راست گفتند مرسلان (۵۲) نباشد جز فریادی واحد پس آنگاه ایشانند جمع کرده شده نزد ما حاضرکردهشدگان (۵۳) پس امروز ظلم کرده شود نفسی هیچ چیز و جزا داده نشوید جز آنچه هستید که میکنید (۵۴) بدرستی که اهل بهشت آن روزند در کاری شادیکنان (۵۵) ایشانند و جفتهاشان در سایهها بر سریرها تکیهزنندگان (۵۶) مر ایشانراست در آن میوه و مر ایشانراست آنچه خواهش میکنند (۵۷) سلام گفتنی از پروردگار مهربان (۵۸) و جدا شوید امروز ای گناهکاران (۵۹)
باز می گفتند خواهد بود کی
وعده تان گر صادقید و نیک پی
منتظر نبوند جز یک صیحه را
که بگیردشان به فرمان خدا
نفخۀ صعق است قصد از این خروش
که ز مستی ناگه آردشان به هوش
وآنکه ایشان در خصومت با همند
شاغل اندر کار دنیا آن دمند
در دمد ناگاه اسرافیل صور
جسمها بر مردگان گردد قبور
بر وصیّت نیستشان امکان و ساز
نه به سوی اهلشان گردند باز
پس دمند آن نفخۀ دیگر به صور
آنکه ایشان پس درآیند از قبور
سوی رب خود شتابند از مقام
اندر آن صحراء که دانی در قیام
وَیلَنَا گویند آن دم ز انتباه
که برانگیزندمان از جایگاه
این است آن وعده که بر ما کرده حق
راست گفتند آن رسولان با فرق
می نبود این واقعه بر ناگزیر
جز که صیحۀ واحده نفخۀ اخیر
آنگه ایشان پس فراهم آمده
نزد ما باشند و هم حاضر شده
پس خطاب آید که این روزی بود
که کس اِستم کرده نه از چیزی شود
نه جزاء داده شوید اندر اثر
جز به آنچه کرده اید از خیر و شر
اندر آن روزند اصحاب جنان
جمله در کار نعیم و شادمان
« جذبه »
کار ایشان عیش و لذت بردن است
چیست کار عاشقان، خون خوردن است
کی بود در یادشان فعل و جزاء
یا که آن لطف است و این قهر و بلاء
نه ز جنّت آگه و نز دوزخند
بند زلف پر شکنج و پر فخند
با کدامین دل کنند آنجا نشاط
باشد آن جنّاتشان سمّ الخیاط
دیده خواهد تا ببارد چون مطر
خاک خواهد تا کند دیگر به سر
ناله خواهد تا کشد باز از دل او
جان کُند، خواهد نثار قاتل او
چون کنندش وارد اندر رستخیز
دل پر از خون، دیده ای خونابه ریز
باز مانند اهل محشر از حساب
حالها یابد ز حالش انقلاب
چونکه گویندش گه آزادی است
یار حاضر، وقت وصل و شادی است
برکشد از دل به ناکامی خروش
اوفتد دیگر، رود از تاب و هوش
چون به هوش آید شود بی تاب تر
اشکش از اندُه شود خوناب تر
گوید آن گیسوی مجنون گیر کو
دل ز نو دیوانه شد، زنجیر کو
میرود یاران دل از خود چاره چیست
از دو عالم نوبت آوارگی است
دل کجا در مسکنی گیرد قرار
گر بهشت است آن به جز در زلف یار
ما و درد عشق و خاک کوی دوست
وز دو عالم گوشۀ ابروی دوست
می گزد لب یارم از تدبیر عشق
که نگنجد در بیان تقریر عشق
گو ز جنّت وز نعیم و خوبی اش
وز قصور و حور و طیب و طوبی اش
آن کسان و ازواجشان در سایه ها
در جنان باشند با پیرایه ها
بر ارائک متکی و اندر جنان
هستشان از میوه ها در هر زمان
وَلَهُم مایَدعُون یعنی شود
حاضر آنچه خواهش ایشان را بود
باشد ایشان را سلامت هم به جان
گفتن از پروردگار مهربان
باشد آن گفتن سلامی یا ز حق
بر سلامتهاست وآن را ماصَدَق
بر شما یعنی که ای اهل نعیم
خیر و نیکی باد از رب رحیم
ای گنهکاران شما ز اهل ولا
خود شوید امروز می باید جدا