سعدی » خبیثات و مجالس الهزل » خبیثات » شمارهٔ ۲۸

قلم به یاد تو در مشت من نمی‌گنجد

که دیر شد که نرفته‌ست در دوات امید

‌تو را دوات سیه کرد روزگار و هنوز

‌مرا ز چشم قلم می‌رود مداد سپید