صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۱۸- سوره الکهف » ۱۰- آیات ۵۲ تا ۵۹

وَ یَوْمَ یَقُولُ نٰادُوا شُرَکٰائِیَ اَلَّذِینَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ وَ جَعَلْنٰا بَیْنَهُمْ مَوْبِقاً (۵۲) وَ رَأَی اَلْمُجْرِمُونَ اَلنّٰارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُوٰاقِعُوهٰا وَ لَمْ یَجِدُوا عَنْهٰا مَصْرِفاً (۵۳) وَ لَقَدْ صَرَّفْنٰا فِی هٰذَا اَلْقُرْآنِ لِلنّٰاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَ کٰانَ اَلْإِنْسٰانُ أَکْثَرَ شَیْ‌ءٍ جَدَلاً (۵۴) وَ مٰا مَنَعَ اَلنّٰاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جٰاءَهُمُ اَلْهُدیٰ وَ یَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلاّٰ أَنْ تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ اَلْأَوَّلِینَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ اَلْعَذٰابُ قُبُلاً (۵۵) وَ مٰا نُرْسِلُ اَلْمُرْسَلِینَ إِلاّٰ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ یُجٰادِلُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بِالْبٰاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ اَلْحَقَّ وَ اِتَّخَذُوا آیٰاتِی وَ مٰا أُنْذِرُوا هُزُواً (۵۶) وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیٰاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهٰا وَ نَسِیَ مٰا قَدَّمَتْ یَدٰاهُ إِنّٰا جَعَلْنٰا عَلیٰ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذٰانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَی اَلْهُدیٰ فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً (۵۷) وَ رَبُّکَ اَلْغَفُورُ ذُو اَلرَّحْمَةِ لَوْ یُؤٰاخِذُهُمْ بِمٰا کَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ اَلْعَذٰابَ بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ یَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلاً (۵۸) وَ تِلْکَ اَلْقُریٰ أَهْلَکْنٰاهُمْ لَمّٰا ظَلَمُوا وَ جَعَلْنٰا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً (۵۹)

و روزی که گوید ندا کنید انبازان مرا که دعوی کردید پس ندا کردند ایشان را پس جواب ندادند مر ایشان را و گردانیدیم میان ایشان جای هلاک‌شدنی (۵۲) و دیدند گناهکاران آتش را پس دانستند که ایشان افتاد نیانند در آن و نیافتند از آن جای برگشتنی (۵۳) و بتحقیق مکرر آوردیم و این قرآن از برای مردمان از هر داستانی و باشد انسان بیشتر چیزی از راه جدل (۵۴) و منع نکرد مردمان را که بگروند وقتی که آمد ایشان را هدایت و آمرزش خواهند از پروردگارشان مگر آنکه ایشان را عادت پیشینیان یا آید ایشان را عذاب روی با روی (۵۵) و نمی‌فرستیم فرستادگان را مگر بشارت‌دهندگان و بیم‌کنندگان و مجادله می‌کنند آنان که کافر شدند بباطل تا زایل گردانند بآن حق را و گرفتند آیتهای مرا و آنچه بیم کرده شدند باستهزاء (۵۶) و کیست ستمکارتر از آنکه پند داده شد بآیتهای پروردگارش پس رو گردانید از آنها و فراموش کرد آنچه را پیش فرستاد دستش بدرستی که ما گردانیدیم بر دلهاشان پوششها مبادا که بفهمند آن را و در گوشهای ایشان گرانی و اگر بخوانی ایشان را بسوی هدایت پس هدایت نمی‌یابند آن‌گاه هرگز (۵۷) و پروردگار تو است آمرزگار صاحب رحمت اگر مؤاخذه می‌کرد ایشان را بآنچه کسب کردند هر آینه تعجیل می‌نمود برای ایشان عذاب را بلکه مر ایشان‌راست وقت وعده که نیابند از غیر او پناهی (۵۸) و این قریه‌ها هلاک کردیم ایشان را چون ستم کردند و کردیم برای هلاکشان وقت وعده (۵۹)

یاد کن روزی که حق گوید عیان

مر شریکانِ مرا خوانید هان

که بُدند از زعمتان همراز من

پس بخوانید ار بوند انباز من

پس مر ایشان را اجابت نی کنند

عاجزان از کس اجابت کی کنند

وَجَعَلنَا بَینَهُم م وبِق بجاست

جای اهلاک آن کسان را تا کجاست

نار را چون بنگرند آن مشرکان

شد یقینشان که در افتند اندر آن

هم ز آتش مینیابند ایچ نیز

بازگشتن را مکانی در گریز

ما در این قرآن بیان کردیم بل

پند را لِلنَّاسِ مِن کُلِّ مَثَل

که بدان دارند در نظم احتیاج

وز دلایل، وز قصص، بی اعوجاج

واندر انکار و خصومت بی محل

کَانَ الْإنسَانُ أکْثَرَ شَیءٍ جَدَل

منع از تصدیق مردم را نکرد

رهنما چون آمد از خلاّق فرد

هم نه ز استغفارشان مانع چنین

انتظار الاّ به رسم اولین

منتظر بر سنت پیش از غلو

یا که آیدشان عذابی رو به رو

نی فرستادیم ما پیغمبران

جز مبشر نیز منذر در جهان

وآن کسان که نگرویدند از ضلال

می کنند ایشان به بیهوده جدال

حق بدان بیهوده تا زایل کنند

و اهل حق را پست از باطل کنند

هزو بگرفتند آیت های ما

وآنچه بُد بر خلق انذار از خدا

اظلم از وی کیست کو چون در طلب

یاد کرده شد به آیت های رب

پس کند اعراض از آن وز یاد خویش

میبرد آنچه فرستاده است پیش

دستهایش یعنی اندر هر محل

پیش بفرستاده از سوء عمل

ما نهادستیم بر دلهایشان

پوششی تا در نیابند این بیان

بازشان سنگینی اندر گوشها

هِشته ایم اندر پی روپوشها

خوانی ار سوی هدایتشان تو باز

مهتدی هرگز نگردند از نیاز

ربّت آمرزنده و بخشنده است

دیر گیر و زود بخش از بنده است

گر بگیرد کافران را بر عذاب

زود بر چیزی که کردند اکتساب

مهلت ایشان را بندهد نیم دم

می شتاباند به پاداش ستم

لیک نکند هیچ تعجیل اندر آن

تا که ایشان را رسد وقت و زمان

که نیابند آن زما ن جز حق پناه

تا به سوی او گریزند از گناه

آن قرائی کاهل آنها را به گاه

ما نمودیم از ستمهاشان تباه

هم به لوح اهلاکشان مرقوم بود

نفیشان را وعدة معلوم بود