صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۱۸- سوره الکهف » ۲- آیات ۹ تا ۱۵

أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحٰابَ اَلْکَهْفِ وَ اَلرَّقِیمِ کٰانُوا مِنْ آیٰاتِنٰا عَجَباً (۹) إِذْ أَوَی اَلْفِتْیَةُ إِلَی اَلْکَهْفِ فَقٰالُوا رَبَّنٰا آتِنٰا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَ هَیِّئْ لَنٰا مِنْ أَمْرِنٰا رَشَداً (۱۰) فَضَرَبْنٰا عَلَی آذٰانِهِمْ فِی اَلْکَهْفِ سِنِینَ عَدَداً (۱۱) ثُمَّ بَعَثْنٰاهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ اَلْحِزْبَیْنِ أَحْصیٰ لِمٰا لَبِثُوا أَمَداً (۱۲) نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنٰاهُمْ هُدیً (۱۳) وَ رَبَطْنٰا عَلیٰ قُلُوبِهِمْ إِذْ قٰامُوا فَقٰالُوا رَبُّنٰا رَبُّ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلٰهاً لَقَدْ قُلْنٰا إِذاً شَطَطاً (۱۴) هٰؤُلاٰءِ قَوْمُنَا اِتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْ لاٰ یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ بِسُلْطٰانٍ بَیِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ اِفْتَریٰ عَلَی اَللّٰهِ کَذِباً (۱۵)

بلکه پنداشتی که بدرستی که اصحاب کهف و رقیم در مقابل این‌همه آیات قدرت و عجائب حکمتهای ما واقعۀ عجیبی است‌؟ (۹) هنگامی که جای گزیدند آن جوانان بسوی غار پس گفتند ای پروردگار ما بده ما را از نزدت رحمتی و آماده گردان برای ما از کار ما راه یافتن بحق (۱۰) پس زدیم بر گوشهاشان در آن غار سالها بشماره (۱۱) پس برانگیختیم ایشان را تا بدانیم که کدام از آن دو گروه شماره نگاه‌دارنده‌تر است هر آنچه درنگ کردند از راه مدت (۱۲) ما می‌خوانیم بر تو خبر ایشان را بحق بدرستی که ایشان بودند جوانانی که گرویدند به پروردگار خود و افزودیمشان هدایت (۱۳) و بستیم بر دلهاشان هنگامی که بر خواستند پس گفتند پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است هرگز نخوانیم از غیر او خدایی هر آینه گفته باشیم آن‌گاه دور از صوابی را (۱۴) اینها قوم ما گرفتند از غیر او خدایی چرا نمی‌آرند بر ایشان حجتی روشن پس کیست ظالم‌تر از آنکه افترا کرد بر خدا دروغی را (۱۵)

« در بیان قصۀ اصحاب کهف »

بر گمان آیا تو داری کز قدیم

قصۀ اصحاب کهف و هم رقیم

باشد از آیات ما مانا عجب

بل عجب نبود ز قدرت های رب

سیصد و نه سال گر رفتند خواب

بازشان بیدار کردیم از شتاب

کهف باشد نام غاری زآن حدود

که حوالی شهر دقیانوس بود

نام آن وادی است یا آن کُه رقیم

که در آن گشتند آن مردانِ مقیم

یا که باشد نام آن دِه در نمون

کآمدند اصحاب کهف از وی برون

یا که بوده نام لوحی از رصاص

که در آن بُد ثبت نام آن خواص

آن جوانان از عتاب شهریار

جای بگرفتند چون در جوف غار

رَب قَالُوا مِن لَّدُنکَ آتِنَا

رَحمَةً وَهَیِّئ لَنَا مِن أمرِنَا

کن مهیّا بهر ما از نزد خود

بخششی پروردگارا بر رشد

پرده پس هِشتیم نزد اقتضا

سالهای چندشان بر گوش ما

خوابشان کردیم یعنی سالها

تا نباشند آگه از آن حالها

زآن سپس کردیم ما بیدارشان

تا بدانیم از دو قوم اخبارشان

خود کدامین آگهند اندر عدد

از پی أحصَی لِمَا لَبِثُوا أمَد

یعنی اهل دو کتاب مستبین

یا که اهل قبل و بعد و کفر و دین

زین دو فرقه که به دانش درخورند

از زمان لبثشان آگه ترند

قصه ما اخبارشان بر صدق و راست

میکنیم اکنون تو را وآ ن بس بجاست

بوده اند ایشان تنی چند از فتی

آمَنُوا بِاالله وَزِدنَاهُم هُدی

قلبشان را در ثبات و در قرار

ساختیم آنسان که باید استوار

در مقام صبر و هجرت از بلد

هم جدایی ز اهل اوطان و ولد

چونکه اِستادند با قلب قوی

نزد طغیانوس یا دیو غوی

کرد چون بر بت پرستی دعوت او

پس بگفتند آن جوانان بر عدو

رب ما، رب سماوات است و ارض

طاعتش بر ماسوی حتم است و فرض

ما بنپرستیم هرگز غیر او

هیچ معبود و الهی رو به رو

گر که بپرستیم غیری بر غلط

قول ناحق گفته باشیم از شطط

برگرفتند این گروه از قوم ما

مر خدایان دگر غیر از خدا

بت پرستان حجتی نارند چون

بهر ایشان اندر این تکلیف دون

کیست پس ظالمتر از آن بی فروغ

کز ضلالت بر خدا بندد دروغ

پس به حیلت چونکه مهلت جو شدند

از گروه کافران یک سو شدند

تا که نپرستند غیری یک نفس

مر پرستش بر خدا آرند و بس