وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اِجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطٰاناً نَصِیراً (۸۰) وَ قُلْ جٰاءَ اَلْحَقُّ وَ زَهَقَ اَلْبٰاطِلُ إِنَّ اَلْبٰاطِلَ کٰانَ زَهُوقاً (۸۱) وَ نُنَزِّلُ مِنَ اَلْقُرْآنِ مٰا هُوَ شِفٰاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لاٰ یَزِیدُ اَلظّٰالِمِینَ إِلاّٰ خَسٰاراً (۸۲) وَ إِذٰا أَنْعَمْنٰا عَلَی اَلْإِنْسٰانِ أَعْرَضَ وَ نَأیٰ بِجٰانِبِهِ وَ إِذٰا مَسَّهُ اَلشَّرُّ کٰانَ یَؤُساً (۸۳) قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلیٰ شٰاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدیٰ سَبِیلاً (۸۴) وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ اَلرُّوحِ قُلِ اَلرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ مٰا أُوتِیتُمْ مِنَ اَلْعِلْمِ إِلاّٰ قَلِیلاً (۸۵) وَ لَئِنْ شِئْنٰا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ ثُمَّ لاٰ تَجِدُ لَکَ بِهِ عَلَیْنٰا وَکِیلاً (۸۶) إِلاّٰ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ إِنَّ فَضْلَهُ کٰانَ عَلَیْکَ کَبِیراً (۸۷) قُلْ لَئِنِ اِجْتَمَعَتِ اَلْإِنْسُ وَ اَلْجِنُّ عَلیٰ أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هٰذَا اَلْقُرْآنِ لاٰ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کٰانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً (۸۸)
و بگو پروردگار من داخل گردان مرا داخل گردیدن راستی و بیرون آور مرا بیرون آوردن راستی و بگردان از برای من از نزدت تسلطی یاریکننده (۸۰) و بگو آمد حق و ناچیز شد باطل بدرستی که باطل باشد ناچیز (۸۱) و فرو فرستیم از قرآن آنچه آن شفا و رحمتی است از برای گروندگان و نمیافزاید ستمکاران را جز زیان (۸۲) و چون انعام میکنیم بر انسان روی بگرداند و دور شود بیکطرف و چون مس کند او را شر و سختی باشد بسیار ناامید (۸۳) بگو هر کس میکند بمانندش پس پروردگار شما داناتر است بآنکه او درستتر است از جهة راه (۸۴) و میپرسند ترا از روح بگو از امر پروردگار من است و داده نشدید از دانش مگر اندک (۸۵) و اگر بخواهیم هر آینه ببریم آنچه وحی کردیم بتو پس نیابی برای خود بآن بر ما کار گذاری را (۸۶) مگر رحمتی از پروردگارت بدرستی که فضل او باشد بر تو بزرگ (۸۷) بگو هر آینه اگر جمع شوند آدمیان و پریان بر آنکه بیاورند بمانند این قرآن را نیاورند مانندش را و اگر چه باشند بعضیشان مر بعضی را هم پشت (۸۸)
« محل استجابت دعا »
گو مرا داخل کن ای پروردگار
راست اندر قبر و بر صدقم در آر
یعنی اندر وقت بعثم در حضور
با کرامت آورم بیرون ز گور
یا به غارم چون تو گشتی رهنمون
هم سلامت آور از غارم برون
یا که داخل کن به یثرب نیک فر
تو مرا هم آر بیرون با ظفر
لیک تحقیق این بود گر مایلی
استماعش را به وجه کاملی
که مرا داخل به عین الجمع کن
وحدت بی کثرت اعنی بی سخن
مُدخَل مرضی و نیکو کالتفات
دیده را نبود به سوی غیر ذات
هم به سوی کثرت و تفصیل باز
خارج اعنی راجعم کن در جواز
مُخرَجَ صِدق آنکه دور از آفت است
نی در آن ز آشوب و تلوین علت است
سوی نفس و آن صفات و آن خصال
نی در آن بعد از هدی باشد ضلال
و از صراط استقامت و اعتدال
نیست یک مو انحراف از هیچ حال
هم بگردان بهر من از نزد خود
حجتی یاری کننده در رشد
ناصری کآن باشد اندر کار من
از پی اثبات و تمکین یار من
اندر اشیاء باشم از بعد فناء
ثابت اندر حال تمکین و بقاء
گو که آمد حق و باطل شد برون
یعنی آمد هستی بی چند و چون
هستی موهوب حقانی نشان
که نه تبدیل است و تغییری در آن
گشت ناچیز آنچه باطل بود و زشت
یعنی آن هستی امکانی سرشت
کآن بود لایق به تغییر و زوال
هستی وهمی است فانی لامحال
بوده فانی فانیُ الذات از ازل
باقی الذات است باقی لم یزل
آنچه گفتم بو د تأویل کلام
لیک بِه تفسیر بهر فهم عام
ما فرستیم آنچه از قرآن شفاست
مؤمنان را یا که رحمت وین بجاست
لیک نفزاید بر استمکارگان
هیچ قرآن غیر خسران و زیان
چونکه بر انسان کنیم اِنعام ما
صحت و امنیت و ملک و غنا
رو بگرداند ز حق از ناشناس
دور سازد نفس خود را از سپاس
ور که بر وی رنج و فقری در رسید
از خدا گردد به زودی ناامید
گو کند هر کس هر آنچه از خوب و زشت
آن بود بر صنعت و شکلی که هِشت
پس بود رب شما بیقال و قیل
أعلَمُ بِمَن هُوَ أهدَی سَبیل
هست داناتر بر آن یعنی که راه
یافته است او بر صوابی از اِله
از تو می پرسند از روح این زمن
گو که آن باشد ز امر رب من
نیست او از عال م خلق و ز حد
تا که تعریفش به حس ممکن بود
نی شما داده شدید از مدرکی
هم ز دانایی به غیر از اندکی
میبریم آن را اگر خواهیم هم
که به سویت وحی کردیم از کرم
یعنی این قرآن که باشد بحر نور
محو سازیم از صحایف وز صدور
هم نیابی تو بدان بر ما وکیل
تا که آن را گیرد از رب جلیل
رحمتی الاّ که از پروردگار
بر تو آن را خود نماید واگذار
بر تو می باشد بزرگ افضال حق
ماند اندر امّتت بیحرف و دق
کس نیابد بهر محوش هیچ دست
تا قیامت در خلایق باقی است
گو شوند ار جمع یکجا انس و جان
تا که مثلش آورند اندر جهان
مثل آن نارند هرگز آیتی
خلق هم پشت ار شوند از قوتی