صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۱۷- سوره الاسراء » ۵- آیات ۲۸ تا ۳۹

وَ إِمّٰا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ اِبْتِغٰاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّکَ تَرْجُوهٰا فَقُلْ لَهُمْ قَوْلاً مَیْسُوراً (۲۸) وَ لاٰ تَجْعَلْ یَدَکَ‌ مَغْلُولَةً إِلیٰ عُنُقِکَ وَ لاٰ تَبْسُطْهٰا کُلَّ اَلْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً (۲۹) إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ اَلرِّزْقَ لِمَنْ یَشٰاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ کٰانَ بِعِبٰادِهِ خَبِیراً بَصِیراً (۳۰) وَ لاٰ تَقْتُلُوا أَوْلاٰدَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاٰقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیّٰاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کٰانَ خِطْأً کَبِیراً (۳۱) وَ لاٰ تَقْرَبُوا اَلزِّنیٰ إِنَّهُ کٰانَ فٰاحِشَةً وَ سٰاءَ سَبِیلاً (۳۲) وَ لاٰ تَقْتُلُوا اَلنَّفْسَ اَلَّتِی حَرَّمَ اَللّٰهُ إِلاّٰ بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنٰا لِوَلِیِّهِ سُلْطٰاناً فَلاٰ یُسْرِفْ فِی اَلْقَتْلِ إِنَّهُ کٰانَ مَنْصُوراً (۳۳) وَ لاٰ تَقْرَبُوا مٰالَ اَلْیَتِیمِ إِلاّٰ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتّٰی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ اَلْعَهْدَ کٰانَ مَسْؤُلاً (۳۴) وَ أَوْفُوا اَلْکَیْلَ إِذٰا کِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطٰاسِ اَلْمُسْتَقِیمِ ذٰلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً (۳۵) وَ لاٰ تَقْفُ مٰا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ اَلسَّمْعَ وَ اَلْبَصَرَ وَ اَلْفُؤٰادَ کُلُّ أُولٰئِکَ کٰانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً (۳۶) وَ لاٰ تَمْشِ فِی اَلْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ اَلْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ اَلْجِبٰالَ طُولاً (۳۷) کُلُّ ذٰلِکَ کٰانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً (۳۸) ذٰلِکَ مِمّٰا أَوْحیٰ إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ اَلْحِکْمَةِ وَ لاٰ تَجْعَلْ مَعَ اَللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ فَتُلْقیٰ فِی جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً (۳۹)

و اگر اعراض کنی از ایشان برای طلب رحمتی از پروردگارت که امید می‌داری او را پس بگوی مر ایشان را گفتاری نرم (۲۸) و نگردان دستت را بربسته بگردنت و مگشایش همگی گشادن (اسراف مکن) پس بنشین ملامت کرده شده مغموم (۲۹) بدرستی که پروردگارت گشاده می‌گرداند روزی را برای آنکه می‌خواهد و تنگ می‌گرداند بدرستی که او باشد ببندگانش آگاه بینا (۳۰) و مکشید فرزندانتان را از بیم تنگدستی ما روزی می‌دهیم ایشان را و شما را بدرستی که کشتن ایشان باشد گناهی بزرگ (۳۱) و پیرامون نگردید زنا را بدرستی که آن باشد کاری زشت بد راهی است (۳۲) و مکشید نفسی را که حرام کرد خدا مگر بحق و کسی که کشته شد مظلوم پس بحقیقت گردانیدیم از برای وارثش تسلطی پس نباید که اسراف کنند در قتل بدرستی که او باشد یاری کرده شده (۳۳) و پیرامون نگردید مال یتیم را مگر بآنکه آن بهتر است تا برسد بکمال قوتش و وفا کنید به پیمان بدرستی که پیمان باشد پرسیده شده (۳۴) و تمام کنید پیمانه را چون به پیمایید و وزن کنید بترازو و یا قپان درست آن بهتر است و خوب‌تر بحسب عاقبت (۳۵) و پیرو مشو آنچه نباشد مر ترا بآن دانش بدرستی که گوش و چشم و دل آنها باشد از آن پرسیده شونده (۳۶) و راه مرو در زمین از روی کبر و ناز بدرستی که تو رخنه نتوانی کرد زمین را هرگز و نخواهی رسید هرگز بکوهها در بلندی (۳۷) همه آن باشد بدیش نزد پروردگارت ناخوش داشته شده (۳۸) آن از آن چیزیست که وحی فرستاد بتو پروردگارت از حکمت و قرار مده با خدا الهی دیگر پس انداخته شوی در دوزخ ملامت کرده رانده شده (۳۹)

از فقیران ور بگردانی تو رو

انتظار رزق را از بهر او

از خداوندی کز او داری امید

پس بگو قولی نکوشان با نوید

هم مگردان بسته دستت بر عُنق

بخل می ناور به مسکین و قُنق

هم مکن بذل آنچه داری از اساس

تا نشینی خود برهنه از لباس

پیرهن بر سایل او داد از نیاز

چون برهنه بُد نیامد بر نماز

آمد این آیت که مگشا دست خویش

بر هر آنچه داری از کم یا که بیش

این بود در حکم عقل مستقیم

لیک بس صعب است در پیش کریم

می گشاید رزق را پروردگار

بر هر آنکه خواهد اندر روزگار

ور که خواهد تنگ سازد هم کساد

او بود دانا و بینا بر عباد

وز شما از خوف فقر اندر نمط

قتل فرزندان بود کفر و غلط

در زمان جاهلیّت دختران

زنده می کردند در گوران سران

تا مگر نبوند قادر بر جهاز

منفعل گردند از خلق مجاز

گفتهایم از پیش شرح این تمام

قتل ایشان گفت کفر است و حرام

رزق آنها و شما از جزء و کل

هست بر ما نیست کس بر کس عُتُل

قتل فرزندان خطائی اکبر است

هر کُشد فرزندِ خود را کافر است

می نگردید ایچ نزدیک زنا

کوست فعلی زشت و راهی بدنما

بر شما هم قتل نفس آمد حرام

جز به حکم راست یعنی انتقام

کشته شد ور کس به ظلم و ناروا

بر ولیّ او بگرداندیم ما

امر و استیلاء و قدرت در قصاص

پس به قتل اسراف نارد ز اختصاص

وارث دم باشد او منصور لیک

بر همان قدری که مشروع است و نیک

همچنین نزدیک بر مال یتیم

می نگردید ار امینید و سلیم

جز به وجهی خوب تر تا او رسد

بر کمال رشد از روی سند

غبطه اش یعنی نگهدارید باز

ضبط اموالش کنید از امتیاز

تا رسد بر غایت رشد و بلوغ

هم به عقل ار هیچ از آن دارد فروغ

هم به عهد خود کنید از حق وفاء

عهد مسئولیّت بر اهل ولاء

هم بپیمایید کیل آن را که جُست

صدق و موزون با ترازوی درست

بهتر است از روی تأویل این یقین

یعنی اندر عاقبت از روی دین

از پی آن می مرو در هر مقام

کت نباشد دانشی بر وی تمام

زآنکه گوش و چشم و دل بی واهمه

جمله مسئولند هر یک زآن همه

زین نصیحت مر صفی را در نظر

هیچ ناید پند و وعظی نیک تر

یعنی آنکه گفت حق از پی مرو

آنچه را کز وی نداری علم تو

هم مرو راه از تکبّر تو به ارض

که بنشکافی زمین را تو به فرض

این بود از خودپسندی هم فرح

گفت زآن لَا تَمشِ فِی الْأرضِ مَرَح

در بلندی کی رسی هرگز به کوه

پس تذلّل کن، بِنه کبر و شکوه

کلّ اینها سیّئه است و ناپسند

نزد ربّت هست مکروه و نژند

بیست و پنج از امر و نهی است ای پناه

تا به این جا از مع االله اله

یازده امر است و نهی اش چارده

بوده اینها ثبت اندر لوح شه

این است آن چیزی که وحی از کردگار

بر تو شد از حکمت کامل عیار

می مگردان با خدا دیگر خدای

که در افتی در جهنم ز اقتضای

مر ملامت دیده و رانده شده

شرک تو خود دوزخ است و غمکده