بسم االله الرحمن الرحیم
سُبْحٰانَ اَلَّذِی أَسْریٰ بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرٰامِ إِلَی اَلْمَسْجِدِ اَلْأَقْصَی اَلَّذِی بٰارَکْنٰا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیٰاتِنٰا إِنَّهُ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْبَصِیرُ (۱) وَ آتَیْنٰا مُوسَی اَلْکِتٰابَ وَ جَعَلْنٰاهُ هُدیً لِبَنِی إِسْرٰائِیلَ أَلاّٰ تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِی وَکِیلاً (۲) ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنٰا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ کٰانَ عَبْداً شَکُوراً (۳) وَ قَضَیْنٰا إِلیٰ بَنِی إِسْرٰائِیلَ فِی اَلْکِتٰابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی اَلْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیراً (۴) فَإِذٰا جٰاءَ وَعْدُ أُولاٰهُمٰا بَعَثْنٰا عَلَیْکُمْ عِبٰاداً لَنٰا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجٰاسُوا خِلاٰلَ اَلدِّیٰارِ وَ کٰانَ وَعْداً مَفْعُولاً (۵) ثُمَّ رَدَدْنٰا لَکُمُ اَلْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْنٰاکُمْ بِأَمْوٰالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْنٰاکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً (۶)
بنام خدای بخشایندۀ مهربان
دانم پاک بودن آنکه برد بشب بندهاش شبی از مسجد الحرام بمسجد أقصی که برکت دادیم پیرامونش را تا بنمایم او را آیتهای خود بدرستی که اوست شنوای بینا (۱) و دادیم موسی را تورات و گردانیدیمش هدایت از برای فرزندان یعقوب که مگیرید از غیر من کارگزاری (۲) فرزندان آنکه حمل کردیم با نوح بدرستی که او بوده بندۀ شکرگزار (۳) و اعلام نمودیم به بنی اسرائیل در کتاب که فساد خواهید کرد در زمین دو بار و هر آینه سرکشی خواهید کرد البته سرکشی بزرگ (۴) پس چون بیاید وعده نخستین آن و میفرستیم بر شما بندگانی مر ما را صاحبان قوت سخت پس روند بجستجو میانه خانهها و باشد وعده کرده شده (۵) پس برگردانیدیم برای شما نصرت را بر ایشان و مدد کنیم شما را بمالها و پسران و بگردانیم شما را بسیارتر از راه مرد و مدد (۶)
پاکی آن ذات مقدّس را سزاست
که برون از حد و وصف ماسواست
نیست محدود او به حدی در وجود
وآنچه در عقل آید از غیب و شهود
هست بیرون از اشارت، هم ز اسم
اسمها شد گنج ذاتش را طلسم
هم مقدّس از حدود و از جهات
هم معرّا از عقول ممکنات
ره نیابد کس به وی هیچ از رهی
جز که از راه فناء گر آگهی
وآن نگنجد در بیان از چند و چون
جز که خود گردد به عبدی رهنمون
مر مجرد سازد او را عون حق
در عبودیّت ز وصف ماخَلَق
از مقام قلب او را در فتوح
می برد تا مسجد الاقصای روح
قلب را فرموده زآن بیت الحرام
کش محرّم شد قوای نفس خام
لیل یعنی اندر این ظلمات تن
وین غواشیِ طبیعت، وین بدن
زآنکه می نبود عروج و ارتقا
ممکن الاّ با همین طبع و قوا
یعنی الاّ آنکه در سیر و طلب
جسم باشد مر ترقی را سبب
یا ز شب شد قصد کآن معشوق جان
عبد خود را داد رفعت در نهان
برد از بیت الحرامش بی خلاف
جانب اقصای روح از انکشاف
کآن ز ملک جسم باشد دورتر
نیست خیر ات و فضایل زآن به در
تا که بنما یمش از آیات خویش
کو سمیع است و بصیر از ذات خویش
بشنود یعنی مناجات و نداء
در مقام سرّ به ادراک فناء
هم بصیر اعنی به استعداد او
قدر ادراکش کند امداد او
رفته رفته تا که از غیب و شهود
وارهد، یابد فنای فی الوجود
رتبه ها را طی کند ز ادنی مقام
تا مقام جمع ذات و اصل تام
ما ز خود دادیم موسی را کتاب
رهنما کردیم او را بر صواب
سوی اسرائیلیان تا غیر من
می نگیرند از وکیلی در سنن
خود ز فرزندان او کاندر بلاء
حمل با نوحش نمودیم از ولاء
قصد از این سام است کاندر فُلک بود
جدّ ابراهیم صاحب مُلک بود
کَانَ نُوحٍ إنَّهُ عَبد اشَکُور
در عبودیّت به حق کامل حضور
شد بر اسرائیلیان اعلام این
خود ز ما اندر کتاب مستبین
کز شما گردد تباهی آشکار
در زمین از جهل و نادانی دو بار
کشتن شعیاست اول زآن مراد
قتل یحیی دویمین است از فساد
غالی اندر سرکشی گردید هم
بس بزرگ اندر غرور و در ستم
پس به هنگام اندر آید زآن خطا
وعدة حق اولین ره بر شما
می برانگیزیم بر پاداش ها
بندگان خویش با پرخاشها
صاحبان قتل و قهر و کارزار
بر شما گردند داخل در دیار
قتل و غارتها کنند از شیخ و شاب
مسجد و شهر شما گردد خراب
بوده بُخت النصر و بر قول صحیح
عامل لهراسب او بوده صریح
سوی بیت المقدس آن عامل روان
گشت و کرد آن را که کردند از عیان
وعدة مفعول هست این در جزا
می شود واقع همانا بر شما
پس بگردانیمتان غالب دگر
بعد مغلوبی دهیم از نو ظفر
هم مدد بدهیم از مال و ولد
بیشتر گردید از روی عدد